اقسام زیر، ازجمله مهمترین ابواب اصول فقه است:
کلام، امر و نهی، عام و خاص، مجمل و مبین، ظاهر و مؤول، افعال، ناسخ و منسوخ، اجماع، اخبار، قیاس، حظر و اباحه، ترتیب ادله، صفت مفتی و مستفتی و احکام مجتهدین.
در ادامه این مقاله و سایر مقالات، این مباحث به ترتیب، مورد برّرسی، قرار میگیرد.
ترکیب کلام: کمترین چیزی که کلام از آن ترکیب میگردد دو اسم، یا یک اسم و یک فعل، یا یک اسم و یک حرف و یا یک حرف و یک فعل است.
نحات در این مسأله، مخالف هستند و میگویند: کلام نمیتواند مرکب از اسم و حرف یا فعل و حرف باشد؛ زیرا آنها کلام را چیزی میدانند که مفیدِ فایدهای باشد که سکوت بر آن صحیح است. برخی از اصولیان برای کلام مرکب از اسم و حرف، منادی را بهعنوان مثال آوردهاند: «یا فلانُ».
اما نحات میگویند: در حقیقت در چنین کلامی، فعل «اَدعو» (فرا میخوانم) در تقدیر است. برای حرف و فعل هم به مواردی چون «ضَرَبَه» استناد کردهاند؛ اما استناد به این مثال هم صحیح نیست؛ زیرا «هاء»، ضمیر است و ضمائر در زمره اسماء قرار میگیرد، نه حروف؛ پس این جمله و امثال آن، یک جمله فعلیهی تامه است.
اصولیان غالباً به ترکیب کلام از حیث تعداد کلمات، اهمیتی نمیدهند بلکه آنها غالباً به معنا، توجه میکنند و از کلام دارای معنا، سخن میگویند.
اقسام کلام در چهار تقسیمبندی مختلف:
1. تقسیم اول:
امر، نهی، خبر و استخبار
2.تقسیم دوم:
خبر و انشاء؛ خبر، کلامی است که قابلیتِ وصف شدن به صدق و کذب را داشته باشد و بتوان آن را اثبات یا رد کرد. و انشاء، سخنی است که دربردارنده صدق و کذب نباشد؛ زیرا در کلام انشائی، خبر دادن از مسائل بیرونی وجود ندارد که بتوان آن را تصدیق یا تکذیب نمود.
3. تقسیم سوم:
تمنی، عرض و قسم؛ اقسام مذکور در این تقسیم¬بندی درواقع داخل در قسم انشاء هستند:
تمنی، آرزوی چیزی داشتن است که تحقق آن یا محال است یا مشکل و عَرض، طلب همراه با خواهش و نرمی است.
4.تقسیم چهارم:
حقیقت و مجاز ؛ این تقسیم از حیث استعمال است.
تعریف حقیقت:
تعریف اول: «آن است که در استعمال، بر معنای موضوعٌ له باقی مانده باشد.»؛ یعنی شخصی که لفظ را
استعمال میکند، درواقع آن را در چیزی استعمال کند که عرب، لفظ را برای آن وضع کرده است. مانند بهکارگیری لفظ «شیر» برای حیوان درندهی معروف.
تعریف دوم: «آن است که در اصطلاحی استعمال شود، که محاوره در آن اصطلاح صورت میگیرد»؛ فایدهی قید اخیر تعریف، این است که سبب میشود تعریف، همهی اقسام حقیقت را در بر بگیرد.
اقسام حقیقت: حقیقت یا لغوی است یا شرعی و یا عرفی
حقیقت لغوی، مأخوذ از لغت است؛ یعنی استعمال لفظ است در معنایی که عرب در حین وضع ابتدائی، لفظ را در آن استعمال کردهاند؛ مانند استعمال «اسد» برای حیوان درندهی مشهور.
حقیقت شرعی: استعمال لفظ، در معنایی که شرع، لفظ را برای آن وضع کرده است؛ مانند استعمال لفظ «صلاة» برای مجموعهی افعال و اقوال (تکبیر، رکوع، سجود و ...). اما همین لفظ «صلاة» از لحاظ لغوی مجاز است؛ زیرا از آن معنای لغوی اصلی که عرب، لفظ «صلاة» را برای آن وضع کرده، دور انداخته شده است.
حقیقت عرفی: استعمال لفظ در معنایی که اهل یک منطقه یا یک فن، لفظ را برای آن، وضع کرده و به کار بردهاند.