در سال ۹۴ هجری و در روستای قلقشنده از توابع استان قلیوبیه، بزرگ و امام همه فقیهان مصر دیده به جهان گشود.
و هنگامی که در سال ۱۷۵ هجری از دنیا رفت مصریها زیر گریه زدند و به هم تسلیت می گفتند چنانکه ابن صمدی با ناراحتی به پسرش می گوید: امروز تمام مصر بر او می گرید.
او مردی بود که هر روز، ۱۰ رأس گوسفند را سر می برید تا فقیران، مساکین و رهگذران را غذا دهد. و حلوای فالوده (که فقط پادشاهان از آن می خوردند) بین مردم توزیع می نمود و بر روی آن، دینارهایی از طلا قرار می داد تا آنها را به خوردنش تشویق کند.
او مردی بود که سالانه به هر طالب علم در جهان اسلام ۱۰ دینار می داد تا به آنان در طلب علم و پرداختن بدان یاری رساند.
ابن جوزی رحمه الله می گوید: در مصر، هیچ نماز جنازه ای همچون نماز جنازه فقیه و محدث مصر، لیث بن سعد ندیده ام.
امام شافعی رحمه الله می گوید: «لیث فقیه تر از مالک است، فقط پیروان وی به علمش اهتمام نورزیدند».
او نزد یزید بن ابو حبیب، نافع، عطا و زهری تلمذ نمود..
لیث هر سال ۱۰۰ دینار برای امام مالک رحمه الله می فرستاد، بدین خاطر امام مالک برایش نوشت که تو بر من طلب داری، لیث نیز ۵۰۰ دینار دیگر برایش فرستاد..
و از ابن وهب نقل شده که مالک برایش نوشت: می خواهم دخترم را همراه گیاه گلرنگ نزد شوهرش بفرستم، پس امام لیث ۳۰ بارِ گلرنگ برای او فرستاد و ۱۰۰۰ دینار به ابن لهیعه، ۱۰۰۰ دینار به منصور بن عمر و ۳۰۰ دینار هم به یک کنیزک اعطا نمود.
روایت شده که زنی نزد وی آمد و گفت: پسرم معلول است و اشتهای عسل کرده است، پس ایشان به غلام خود امر کرد که یک مرط (تقریبا ۳۰۰ کیلو) عسل به او بدهد..
امام لیث از خشم سلطان در رنج بود چنانکه بر او سخت می گرفت و تحت فشارش می گذاشت اما او به مسجد می رفت و به تعلیم و روایت حدیث به مردم می پرداخت.
وی خوشرو و نرمخو بود، با دست خویش به کودکان غذا می داد، در خدمت مساکین بود و همه قضات و علمای مصر مطیعش بودند..
ابو نعیم می گوید: ۳۰ سال لیث را همراهی کردم و در این مدت یک بار نشد کسی از وی چیزی بخواهد مگر اینکه به او ببخشاید و حاجتی درخواست نکند مگر اینکه آنرا برآورده سازد.
او کسیست که احادیث مشهور فتنه ها را برایمان روایت کرده که حال و وضع کنونی ما را به تصویر می کشد.
الله متعال امام مصر را قرین رحمت خویش بدارد.
آمین یا رب العالمین