مقاله دوّم- تدوین علم اصول، مناهج اصولی و فواید این علم
الف- چگونگی تدوین علم اصول فقه
تا اواخر قرن دوم هجری، علم مدوَّنی به نام اصول فقه وجود نداشت؛ بلکه غالب قواعد آن بهصورت تئوری، در ذهن عالمان دین و فقها بود. برای مثال، ابن عباس و ابن مسعود – رضی الله عنهما - از فقهای صحابه بودند که به عام و خاص، ناسخ و منسوخ و.. تسلط داشتند.
ازآنجاکه بخش بسیار عظیمی از اصول فقه را قواعد لغوی تشکیل میدهد که مأخوذ از زبان عربی است، اصحاب و تابعین که عربهای اصیل و فصیح زبان بودند، بهخوبی با این قواعد آَشنایی داشتند و در استنباط احکام از آنها بهره میبردند، بدون اینکه بهصورت مکتوب و مدون، این قواعد را در اختیار داشته باشند. اما در اواخر قرن دوم هجری، برخی از علما به علت عدم آَشنایی با نکات دقیق و ریز زبان عربی، برخی از آیات و احادیث را بر معنایی غیر از معنای واقعی آن، حمل کردند. امام شافعی رحمه الله زمانی که چنین وضعیتی را دید، شروع به وضع قواعدی نمود که استنباط احکام بر اساس آن صورت بگیرد. در کتب تاریخِ علم، ذکرشده است که عبدالرحمن بن مهدی از امام شافعی درخواست کرد که کتابی را در این قواعد تألیف کند؛ و او در پاسخ به این درخواست، کتاب «الرسالة» را نگاشت که هستهی علم اصول فقه است.
ب- مناهج اصولی:
بعد از شافعی، کتب دیگری در علم اصول فقه - جهت موافقت یا مخالفت با او - نگاشته شد و درنتیجهی این امر، دو منهج اصولی بزرگ و مهم به وجود آمد:
1-منهج شافعیه (متکلمان):
طرفداران این منهج، بدون هرگونه نگاه و توجهی به فروع، بر تحریر قواعد اصولی اعتماد کردند و برای پایهریزی این قواعد به قرآن، سنت، دلیل عقلی، کلام عرب و ... استدلال نمودند.
2 -منهج فقهاء (حنفیه): طرفداران این منهج، قواعد اصولی را از خلال فتاوای ائمه حنفیه تحریر کردند.
مزایا و معایب این دو منهج:
مزیتِ منهج اول، این است که انسان را از تقلید دور میکند و او را بهسوی شناخت قاعده و ادلهی آن سوق میدهد، بدون هیچ توجهی به رأی امام و فقیه. ایراد و اشکالی که بر این منهج، واردشده، دوری آن از فروع فقهی است. اما مزیت منهج دوم، ایجاد ارتباط بین اصول فقه و فقه است و اشکال عمدهاش، این است که بهجای توجه به فروع منصوص و ثابت در شریعت، غالباً تنها فروع ائمه را مدنظر داشته است.
ج- فوائد علم اصول فقه در عصر جدید
1 – یکی از بزرگترین فواید علم اصول فقه در عصر حاضر، یاری جستن از آن، جهت استنباط احکام مسائل مستحدثه و جدید است.
2- فائده ی دیگر این علم و تسلط یافتن بر مباحث آن، حصول آگاهی و معرفت به علل احکام است؛ این معرفت ازآنجهت، حائز اهمیت است که سبب میشود مکلف با رضا و رغبت بیشتری به احکام، عمل کند. همچنین در صورت معرفت داشتن به علل احکام، شخص مسلمان میتواند در مقابل مخالفان دین اسلام و شبهات احتمالی آنها، ایستادگی کرده و به دفع و رد آنها بپردازد. این کاربرد بهویژه در عصر حاضر بیشتر از هر زمان دیگری میتواند خود را نشان دهد.
حکم یادگیری علم اصول فقه[1]:
علم داشتن به اصول فقه برای حاکمان، مفتیان، قضات و امثال آنها، فرض عین است؛ اما برای عالمان دیگر و طلاب، فرض کفایی است.
[1]. المهذب فی علم اصول الفقه المقارن، 1/41.