دسته گُلی عِطرآگین و برگزیده
از داستان سیّدنا موسی
ماموستا کریکار
ترجمه:
بنیاد حفظ و نشر آثار ماموستا کریکار
درس اوّل
این، داستانِ یکی از بزرگمردان تاریخ است که هم نبی است، هم رسول و هم از پیامبران اولوالعزم. نبی، شخصی است که پس از پیامبری که صاحب دعوتی مستقل است مبعوث شود و قومش را به پیروی از پیامبر سابق، دعوت نماید. رسول کسی است که خود پیغام و دعوتی مستقل دارد و آن را به قومش ابلاغ مینماید. در میان این رسولان –علیهم الصلاة والسلام- پنج نفرشان «اولوالعزم» نامیده میشوند که در رأس امامت و پیشوایی تمامی بشریت قرار دارند و عبارتند از: سیدنا نوح، سیدنا ابراهيم، سیدنا موسی، سیدنا عیسی و سیدنا محمّد – علیهم الصلاة والسلام-.
اسم و نسب سیدنا موسی
این پیامبر بزرگوار، اسمش موسی پسر عمران پسر قاهث پسر لاوی پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم است. خانوادهای بزرگوار و اهل دین و سلالهای از پیامبران هستند. درباره واژه موسی، گفته میشود که در اصل، ماشا یا موشِه بوده است که عبارتست از دو واژه: «مو» و «شِه»؛ «مو» به معنای آب و «شِه» به معنای جان است. وجه تسمیه این نام آن است که در نوزادی او را در صندوقی انداخته و صندوق را به نیل افکندند آنگاه نیل او را به سوی خانه فرعون برد و در کنار یک بوته، متوقّف شد. بنابراین موسی در زبان حِبری، موشِه خوانده میشود.
علّت طولانی بودن داستان سیّدنا موسی در قرآن
سیدنا موسی –علیهالسلام- در این داستان که ما به آن میپردازیم اتّفاقات فراوانی را تجربه میکند. چنانکه سید قطب –رحمه اللّه- میگوید: علّت پرداختن فراوان به داستان او و بنی اسرائیل در قرآن آن است که حالات و شرایط و مراحلی که بنی اسرائیل آن را تجربه کردهاند امّت سیدنا محمّد –علیه الصلاة والسلام- نیز آن را تجربه خواهد کرد.
مختصری درباره سوره قصص و اهمیّت داستان سیدنا موسی در این سوره
ما داستان سیدنا موسی –علیه السلام- را ابتدا با سوره قصص، آغاز میکنیم. سوره قصص، چهل و نهمین سوره قرآن است که نازل شده است؛ نزول آن پس از سوره نمل و پیش از سوره اِسراء، رخ داده است؛ بنابراین مکّی است.
شرايط و وضعیّت سیّدنا موسی که در اینجا مورد بحث، قرار میگیرد از نظر روحی و روانی برای پیامبر – علیهالصلاة والسلام- و یاوران گرانقدرش، بسیار مهم و مؤثّر بود؛ چه آنکه به پیامبر خدا – علیهالصلاة والسلام- اعلام میکند که اگر در شرایطی بحرانی و سخت قرار گرفتهای و قریشیان از دعوتت، استقبالی نمیکنند و در عوض، پیروان دعوت را تحت فشار و شکنجه و آزار و ناراحتی، قرار میدهند بدان که بی گمان پیامبران دیگر و پیروانشان نیز این شرایط را تجربه کردهاند؛ حتّی آنان شرایطی به مراتب سختتر نیز دیدهاند اما بر آن صبر و شکیبایی ورزیدهاند. بنابراین تو نیز اهل شکیبایی باش و اطمینان هم داشته باش که « وَالعاقِبَةُ للمَّقینَ» [ القصص:83]؛ « و عاقبت ازآنِ اهل تقواست ». اهل تقوا یعنی آنان که دین را فهمیدهاند آنگاه به آن پایبند شده و بر اساس توجیهات دینی، رفتاری شایسته و متعادل از خود بروز دادهاند. حقّ خداوند، پیامبران –علیهم الصلاة والسلام- و اطرافیان خود اعمّ از پدر و مادر و خویشاوندن و همسایگان و دوستان و سایر نزدیکانشان را ادا کردهاند. اینان که اهل تقوا هستند قطعا دست یاری خداوند، همراهشان خواهد بود، آنان را کمک میکند و سربلندی را نصیبشان میگرداند.
مقايسه وضعیّت کنونی کوردستان (به ویژه کوردستان جنوب) با امّتها و ملّتهای پیشین
تاریخ و سابقه امّتها و اقوام پیشین این نکته را برای ما تبیین میسازد که استضعافی که اکنون مسلمانان در کوردستان، تجربه میکنند مسألهای جدید نیست و در همین عصرهای اخیر نیز اقوام دیگر، با آن مواجه شدهاند. مردم ترکیه از سال 1925 تا 1969 یعنی 44 سال اصلا صدای اذان عربی را نشنیدهاند! بلکه اذان به زبان ترکی داده میشد! هر رسم و عادتی که به نحوی با اسلام، ارتباط داشت را دور انداخته بودند! تا جایی که من وقتی در سال 1995 یا 96 یا 97 ( اگر اشتباه نکنم) به ترکیه رفتم هنوز استفاده از آفتابه، ممنوع بود! چه آنکه آن را به عنوان نمادی از نمادهای اسلام میشناختند!! از این رو حتی در سرویس بهداشتی مساجد هم آفتابه یافت نمیشد! در مدّت 44 سال، مردم با چنین وضعیت خطرناکی روبهرو بودند.
يا از سال 1925(1304 شمسی) که حکومت پهلوی در ایران روی کار آمد تا 1979 که انقلاب ایران، شکل گرفت مردم در چه وضعیت خطرناکی بودند! تنها در شهر شیراز وقتی مردم بر اداره ساواک، هجوم آوردند صندوقی را یافتند که هجده کیلو ناخن کشیده شده در آن وجود داشت! ناخن خود ذاتا چهقدر سبک است اگر خشک هم شود سبکتر است امّا با این وجود هجده کیلو ناخن یافتند! بیاندیش که آن را از بدن چند نفر کشیدهاند تنها در این شهر! جلّاد خانه حکومت کوردستان نیز این گونه است؛ تنها خدا میداند که در سرزمین ما چه اتفاقاتی میافتد! امّا این مرحلهای است که آن را «حرکت تاریخ» مینامند. مرحلهای است که امّتها آن را تجربه کردهاند. شیخ کُشک –رحمه الله- در یکی از دروس و خطبههایش میگوید: یکبار نماز صبح خواندم و پس از نماز به پشت سرم نگاهی انداختم و از خادم مسجد پرسیدم چند نفر برای نماز در مسجد، حاضر شدند؟ گفت: فقط من و شما و یکی از همسایگان که او هم از روی دیوار ، داخل مسجد شد! این غربت را ملاحظه کن؛ آن هم در مصر! مصری که تنها شهر قاهرهاش هزار مناره دارد و به دلیل کثرت مساجدش به شهر هزار مناره، شهرت یافته است!
در زمان محمد زیادباره، دیکتاتور سومالی در سال 1975 پنج روحانی در این کشور نسبت به یکی از تصمیمات حکومت، اعتراض کردند و مجلّهای را آتش زدند اما هنوز چند روز نگذشته بود که در ماه پنجم همین سال، پنج روحانی را در همان مکان و در میدان اصلی شهر، آتش زدند! این، حرکت تاریخ است؛ مراحلی است که میآید و میگذرد! این مرحله کنونی که شما در آن افتادهاید، این بیست سال غربت و به ویژه پانزده سال اخیر که تحت شکنجه و فشار، قرار گرفتهاید بدانید که خداوند شما را از آن رها میکند و نجاتتان میدهد به شرطی که شما به دینش پایبند باشید و به سوی آن بازگردید.
معنا و مفهوم کلّی آیات (1-6)
« طسم»؛ معنا و مفهوم این آیه در ادامه، مورد برّرسی، قرار میگیرد.
« تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ »؛« اينها آيههای كتاب روشن و روشنگرند».
« نَتْلُو عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»؛«ما راست و درست بر تو گوشهای از داستان واقعی موسی و فرعون را میخوانيم ، برای ( استفاده ) كسانی كه مؤمنند ( و میخواهند در ميان انبوه مشكلات ، راه خود را به سوی هدف بگشايند )».
« إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ »؛ «فرعون در سرزمين، استكبار و سلطهگری كرد ، و ( در ميان ) مردمان آنجا ( تفرّقه انداخت و آنان ) را به گروهها و دستههای مختلفي تبديل نمود . گروهی از ايشان را ( كه سبطيان يعنی بنیاسرائيل بودند ، در برابر قبطيان ) ضعيف و ناتوان میكرد . پسرانشان را سر میبريد و دخترانشان را ( برای خدمتگذاری ) زنده نگاه میداشت . او مسلّماً از زمره تباهكاران ( و جنايتكاران تاريخ ) بود».
« وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»؛ « ما ميخواستيم كه به ضعيفان و ناتوانان تفضّل نمائيم و ايشان را پيشوايان و وارثان ( حكومت و قدرت ) سازيم».
« وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ»؛ « و ايشان را در سرزمين ( مصر ) مستقرّ گردانيم و سلطه و حكومتشان دهيم ، و بر دست مستضعفان ، به فرعون و هامان و لشكريانشان چيزی را بنمايانيم كه از آن در هراس بودند ».
معنای تفصیلی آیات
فضای سوره قصص به نحوی است که از همان ابتدا، شرایط سیدنا موسی را به گونهای برایمان بازگو میکند که بسیار دشوار و وحشتناک بوده است.
آیه ١:
خداوند بزرگ در آغاز سوره قصص میفرماید:
« طسم»:
حروفی که در این آیه ذکر شده همراه با حروف دیگری که در ابتدای بسیاری از سورههای دیگر آمده است مجموعا چهارده حرف هستند که عبارتست از نصف حروف زبان عربی که بیست و هشت حرف است؛ مراد از این آیات و حروف آن است که خداوند –در مقابل سرکشان- قدرتنمایی کند و بگوید: این قرآن از همین حروف، ایجاد شده است؛ چرا عاجز و ناتوانید از اینکه قرآنی ساخته و پرداخته کنید که بهوسیله آن این قرآن را مورد تحدّی قرار دهید؟! بهوسیله آن با این قرآن، مبارزه نمایید؟! آیا میتوانید؟ اگر نمیتوانید پس چرا اعتراف نمیکنید به اینکه عاجز و ناتوانید و هیچ بشری نمیتواند –اگرچه از حمایت اجنّه هم برخوردار باشد- قرآنی همچون این قرآن، ایجاد کند. در هیچ کدام از ابعاد اعجازی آن.
عادتا وقتی خداوند متّعال این حروف را به کار میگیرد پس از آن در مورد کتابی سخن میگوید که آن را نازل فرموده است؛ مانند « ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» [البقرة:2]؛ «اين كتاب هيچ گمانی در آن نيست و راهنمای پرهيزگاران است». «کِتاب» بر وزن «فِعال» است و به معنای « مفعول» یعنی مکتوب و نوشتهشده. در سوره قصص نیز پس از این حروف، در مورد این کتاب مبارک، سخن میگوید و میفرماید:
آیه ٢:
« تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ »:
« تِلْكَ »: تلك، اسم اشاره است و در این آیات به احکامی اشاره میکند که پیشتر نازل شده است. یا به آیات قرآن کریم، اشاره میکند که نازل شدهاند.
در آن دوره مکّه، در آن دوره پُر از استضعاف، در آن مقطع که این مژده بر پیامبر خدا –علیهالصلاة والسلام- نازل می شود، چه ایشان و چه مسلمانان بزرگوار که صحابه کِرام پیامبر خدا –علیهالصلاة والسلام- بودند این داستان را با جان و دل، دریافت کردند و به آن ایمان مطلق داشتند که بدون هیچ شکّ و گمانی تمامی این آیات، صادق و راست است و به خداوند بزرگ، امید داشتند که حتما این وضعیت جاهلیِ قوم آنان را نیز دگرگون میسازد. اگر خداوند بنی اسرائیل را به آمادگی رسانده و رأس قدرت را در اختیار آنان قرار داده بدون تردید برای آنان نیز چنین خواهد بود.
« الْمُبِينِ» در انتهای آیه یعنی آشکار و ظاهر و معلوم.
آیه ٣:
« نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ »:
« نَتلُوا»: برگرفته از تلاوت است؛ تلاوت در مورد چیزی به کار میرود که از بَر شده باشد یا آنکه مکتوب شده سپس، قرائت میگردد. خداوند در آیاتی دیگر نیز این تلاوت را ذکر کرده است؛ چنانکه میفرماید: « وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ » [البقرة: 102]؛ « و ( گروهی از احبار يهود ) به آنچه شياطينصفتان و گناه پيشگانشان درباره سلطنت سليمان ( به هم میبافتند و بر مردم ) میخواندند ، باور داشتند و از آن پيروی نمودند» یا « وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» [الأنفال:2]؛ « و هنگامی كه آيات او بر آنان خوانده میشود ، بر ايمانشان میافزايد».
تلاوت یعنی خواندن و قرائت؛ خواندنی که در این آیه، ذکر شده است از اهمیّتی بیشتر برخوردار است زیرا چیزی که خداوند وعده خواندن آن را در این آیه میدهد را « نَبَأ » مینامد و نبأ گرچه دربردارنده معنای خبر است امّا بزرگرتر از آن است و برای جلب توجه بیشتر به کار میرود؛ همانگونه که در سوره مبارکه نبأ آمده است: «عَمَّ يَتَسَاءلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ» [النباء:1-3]؛ « ( اين مردم ) درباره چه چيز از يكديگر میپرسند؟ از خبر بزرگ ( و مهمّ رستاخيز) . آن خبری كه راجع بدان اختلاف دارند .».
« نَتْلُوا عَلَيْكَ »: ما آن را بر تو میخوانیم؛ تو ای پیامبر خدا – علیهالصلاة والسلام-! یاران تو نیز گوش دل به آن میسپارند و دریافتش میکنند؛ این مسأله در حرکت و موضعشان، ظاهر میشود. آنان با شکیبایی و حکمت، بر این وضعیت صبر میکنند و لحظهای پا پس نمیکشند تا اینکه آن را متحوّل میسازند ! تلاش و پشتکار به خرج میدهند تا اینکه وعدههایی که خداوند به بنی اسرائیل داده برای صحابه رسول خدا– علیهالصلاة والسلام- نيز عملی و عینی میشود.
« مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ »: پیشتر در مورد نام موسی، صحبت کردیم، اکنون نام فرعون را مورد برّرسی، قرار میدهیم. فرعون، نام منصب و شخصی است که آن قدرت را در دست میگیرد همانگونه که گفته میشود: مَلِک، امپراتور، کَسرا، قیصر و ... . این فرعون از قدرت بسیار بزرگی برخوردار بود. بسیاری از مردم گمان میکنند که قدرت فرعون، محدود به سرزمین مصر بوده است! اما مناطق تحت امر و فرمان فرعون از هندوستان، آغاز شده و تا رودخانه تونا در اروپا امتداد داشت. مسافتی زمانی و جغرافیایی بسیار طولانیای را دربرگرفته بود به نحوی که این مناطق، سی و شش ولایت را در بر میگرفت. بر هر ولایت کسانی را گماشته بود که از خود او بیرحمتر و سنگدلتر بودند تا مردم را تحت ظلم و شکنجه، قرار دهند؛ به ویژه بنی اسرائیل که در نزدیکی مرکز حکومت، قرار داشتند. هامان نیز همچون فرعون، لقب است و اسم ویژه یک شخص نیست.
« بِالحَقِّ»: ما به حق این داستان را برای شما بازگو میکنیم. خداوند متعال در جایی دیگر میفرماید:: « وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ » [ الإسراء:105]؛ « ما قرآن را با حق نازل كردهايم ، و نازل شده است تا حق را ( در زمين ) پابرجا كند ». و از جانب خداوندی است که او نیز حق است؛ خداوند میفرماید: « أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» [النّور:25]؛ « خداوند حق آشكار است ( و روز قيامت در حقّانيّت پروردگار شكّ و ترديدی برای سرسختترين لجوجان هم نمیماند ) ». پیام خداوند بزرگ است، حق است و بدون شک این حقّ نازلشده از جانب خداوند، حق را نیز اثبات میکند و بدون تردید، باطلی که در مقابل حق، صفآرایی میکند چیزی جز نابودی نیست؛ چه آنکه خداوند متعال میفرماید: « بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ» [الأنبیاء:18]؛ « بلكه ( ما چنين نمیخواهيم و ) حق را به جان باطل میاندازيم ، و حق مغز سر باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود ميشود ». اگرچه عُمر این باطل، اینچنین بر روی زمین طول کشیده و قدرت را در اختیار گرفته امّا بدون شک، پروردگار این قدرت را از میان بر میدارد و حق را جایگزین آن میسازد؛ به شرطی که اهل حق – آنان که پیام حق را دریافتهاند- در نهایت جدّیت و تلاش، در راه این حق بکوشند و با احساس مسئولیت قیامتخواهی و اخلاص، پیام خداوند بزرگ را حمل کنند! اگر اینچنین نکنند دیگر هرچه باشد تفاخر و خودنمایی با دین اسلام و یک وابستگی اسمی و سطحی اعرابیمآبانه است و خداوند هم هرگز نصرت و پیروزی را اینگونه فرود نمیآورد.
« لِقَومٍ یُّؤمِنونَ»: برای آنان که ایمان آوردهاند. کسانی که ایمان نیاوردهاند اگر کتاب ما را مطالعه کنند یا از دیگران بشنوند که چنین سلسله دروسی از جانب ما درباره داستان سیدنا موسی –علی نبیّنا و علیه الصّلاة والسلام-، مطرح شدهاست فورا میگویند: اسطوره و داستان قدیمی و باستانی است! این مسلمانان همواره به مسائل تاریخی و کهنه که اصلا اثبات نشده است عشق میورزند! امّا خداوند بزرگ خود این مطلب و پاسخ این طعنهها را روشن فرموده است: « ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» [البقرة:2]»؛ « اين كتاب هيچ گمانی در آن نيست و راهنمای پرهيزگاران است». به ما میگوید که این هدایت (و این داستانها و عبرتهای هدایتگر) مخصوص مؤمنان و متقیان است؛ چنین مطلبی هرگز موجب هدایت هرزگان و عیّاشان نمیشود که ویلان کوچه و بازار هستند و هرگز به اسلام، پی نمیبرند و آن را نمیدانند و بدتر از همه آنکه نمیخواهند بدانند! اصلا نمیخواهد به منهجی که پروردگار، تعیین کرده است نزدیک شود! چنین شخصی نه این دین را در مییابد و نه از زمره متّقیان است تا دین را بفهمد و آن را به عنوان منهج خود، قرار دهد. بنابر همین مسأله است که خداوند بزرگ در این آیه سوره قصص نیز میفرماید: « لِقَومٍ یُّؤمِنونَ ». لامِ « لِقَومٍ» را « لِأجلِهِ» مینامند؛ یعنی « لِأجلِ قَومٍ یُؤمِنونَ»؛برای آنانکه ایمان آورده و ایمانشان اینگونه است؛ تلاوت ما مختص آنان است و ما این داستان را برای آنان بازگو میکنیم.
آیه ٤:
« إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ
إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ »:
به این صفاتِ فرعونی بنگرید و در آن تأمّل کنید!:
« إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا»: يعنی « عَلَا وَ سَیطَرَ وَ تَجَبَّرَ و تَکَبَّرَ» با وصف فرعونی خود! یعنی تکبّر ورزید و به ظلم و جور پرداخت، خود را بزرگ و برتر دانست و مغرور شد!
« عَلَا فِي الْأَرْضِ»: « عَلَا» برگرفته از «علوّ» است؛خداوند بزرگ درباره اهل بهشت میفرماید: « لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً » [القصص:83]؛ «تنها بهره كساني ميگردانيم كه در زمين خواهان تكبّر و استكبار نيستند و فساد و تباهي نميجويند ». در این آیه خداوند بزرگ، علوّ را همراه با فساد آورده است که عبارتست از غرور و تجبّر و تکبّر و ... .
بهراستی خود این مسأله نیز یک مفسده بسیار بزرگ و عظیم است! خطایی بسیار عظیم است که یک انسان تا آن اندازه، مغرور و متکبّر شود و خود را بزرگ بداند! انسانی که همچون سایر انسانهاست وقتی به عنوان مسئول ردهبالای مملکت، انتخاب میشود لازم است که چنان احساس مسئولیتی در او وجود داشته باشد که حس کند باری که بر دوش دارد از بار همگان سنگینتر و حملش دشوارتر است نه اینکه اینگونه مغرور شود و با تصرّفات و اقداماتی که سیمای فرعونی است بر سرزمینش حکم براند. بله زیادند افرادی که این گونه هستند؛ فرعون و فرعونَکهای عصر جدید!
مشاهده میکنیم که خداوند چنین قدرتنمایی و حکمرانیای را از او نمیپذیرد. در بحث فرعون، اوّلین و یکی از مهمترین مسائلی که یاد میگیریم آن است که مادام در سرزمینها فرعون وجود دارد و حکم میراند و نفْس وجود فرعون در رأس قدرت، باید برای شخص مسلمان به یک قوّه محرّک، جهت دعوت و جِهاد، تبدیل شود تا اینگونه وضعیت موجود را دگرگون سازد؛ چه آنکه قدرت و حکم تنها و تنها باید در اختیار کسی باشد که در آن، تقوای خداوند را رعایت میکند، کسی که پیام خداوند را در آن سرزمین، تطبیق و اجرا مینماید و عدل و داد شریعت اسلامی را در میان مردم، منتشر میکند، با دیدی یکسان به همه آنان مینگرد و حقّ تمامی صاحبان حق را ادا میکند.
آیا کسانیکه در سرزمینهای مسلمان، قدرت را در اختیار گرفتهاند دارای اوصاف فرعون هستند یا اوصاف سیدنا داود یا سیدنا سلیمان –علیهما السلام – که هم پیامبر بودند و هم پادشاه.
بنی اسرائیل در ابتدا ذلیل و خوار بودند و هرگز حاضر نبودند مالیات و جریمه نهضت آزادیخواهی را بپردازند از این رو مالیات ذلالت و خواری بر آنان سنگینتر شد! همچنانکه بسیاری از مردم ما نیز تاکنون حاضر به پرداخت این مالیات نشدهاند. کسانیکه هزینه راه آزادیخواهی را متقبّل میشوند و ایثار میکنند و با نهایت صبر و شکیبایی، مسیر کوشش و جِهاد را مرحله به مرحله، طی میکنند ، به سوی اهداف بزرگشان که در دار الاسلام، رنگ حقیقت به خود میگیرد نزدیک و نزدیکتر میشوند، تمامی موانع و دستاندازهای موجود را به سلامت طی کرده و بر آن مقاومت میورزند، در برابر این همه شکنجه و آزار و فشار، ایستادگی میکنند قطعا و بدون هیچ تردیدی بالاخره به مقصد خواهند رسید به شرطی که بر خداوند توکّل کرده و اطمینان کامل داشته باشند که « وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ» [آل عمران:126]؛ « و پيروزی جز از جانب خداوند توانای دانا نيست». کسانی که اینگونه به اطمینان و یقین رسیدهاند و بر خداوند، توکّل کردهاند خداوند هرگز آنان را مورد بیتوجّهی قرار نمیدهد همانگونه که بنی اسرائیل در ابتدا آن همه هزینه و مالیات را پرداختند در قبال وجود داشتنشان! در قبال یک زندگی حیوانی و پست: « وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ» [البقرة:96]؛ « و آنان را حريصترين مردم بر زندگی ( اين دنيا ) خواهی يافت»؛ « حَيَاةٍ » در این آیه، نکِره است یعنی هرگونه حیاتی! حیاتی حیوانی و پست! هر ذلالت و خواریای که باشد میپذیریم مادام وجود داشته باشیم، نمیریم، زندگیمان پایدار باشد فقط در این دنیا بمانیم!
خداوند در مورد بنی اسرائیل، صحبت میکند که آن زمان آمادگیِ پرداخت هزینه سعی و جهاد و آزادیخواهی را نداشتند از این رو هزینه ذلالت را چندین برابر پرداخت کردند! امّا وقتی متحوّل شدند، اندک اندک اراده و عزمشان مستحکم گشت و افراد و اشخاص در نفسشان نوعی دگرگونی احساس کردند با اتّکا بر اینکه « إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» [الرّعد: 11]؛ « خداوند حال و وضع هيچ قوم و ملّتی را تغيير نمیدهد ( و ايشان را از بدبختی به خوشبختی ، از نادانی به دانائی ، از ذلّت به عزّت ، از نوكری به سروری ، و . . . و بالعكس نمیكشاند ) مگر اين كه آنان احوال خود را تغيير دهند » آنگاه اندک اندک در قالب یک گروه و جماعت اعتقادی ایمانیِ پیرو وحی و پیرو این پیشوای عزیز و گرانقدر، خود را نشان دادند. آنان، نفس و وجودشان را تغییر دادند و جامعهیشان را متحوّل ساختند و توانستند پس از آن، وضعیت حاکم و حقیقت موجود را نیز متحوّل و دگرگون کنند و خداوند متعال نیز تمامی اسباب را در اختیار آنان گذاشت.
به بحث از اوصاف و احوال فرعون بازگردیم؛ این فرعون « عَلَا فِي الْأَرْضِ»؛ « در سرزمين، استكبار و سلطهگری كرد». این یکی از بزرگترین فسادهایی بود که فرعون، مرتکب شد که عبارتست از علوّ و استکبار در سرزمین؛ در این باره هم صحبت کردیم که سرزمین تحت اختیار فرعون تا چه اندازه بزرگ بود و چه سرزمینهای وسیعی را در بر میگرفت! نام این فرعون، رامسس دوم بود که پادشاه سوم از دودمان خود به حساب میآمد. لازم است این نکته را بدانیم که در طول تاریخ، مجموعهای پادشاه و فرعون بر مصر، حکومت راندهاند؛ یکی از خانوادهها نوزده فرمانروا و پادشاه داشتهاند که این شخص، سومین فرد از این افراد است. این فرعون بسیار سختدل و درنده و قاتل و فاسد بود، روشن است که او خود را جایگزین خداوند نموده بود! در حالیکه خود او به خوبی میدانست که نه الوهیّت و نه ربوبیّت، سزاوار تقدیم شدن به او را ندارد امّا با این وجود و از سر تمرّد و سرکشی خود را خدا میدانست!
« وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً »: فرعون، مردم را به دستهها و گروههای مختلف، تقسیم کرده بود همانگونه که استعمار نیز این رسم و روش را از فرعون، یاد گرفته و این امر شوم را در میان امّت و ملّتمان به یک رسم مرسوم و معهود، تبدیل نمودند؛ وضعیّت کنونی مسلمانان نیز همین گونه است! حکّام طاغوت، مسلمانان را به چنین وضعیتی دچار کردهاند و هربار نیز این تفرقه و جدایی را بیشتر میکنند؛ فلانی از جماعت اسلامی است، دیگری از حرکت اسلامی، آن یکی مدخلی است، فلان شخص، صوفی یا مدخلی یا پیرو فتح الله گولن یا عضو حزب نور است یا آنکه شخصی مستقل است و ... . این طاغوتان، تمام سعیشان بر آن است که در میان هرکدام از این احزاب نیز تغییر و تحوّلاتی ایجاد کنند تا شاخههای مختلفی از هریک، منشعب شود و آمادگیِ تفرقه و جدایی را داشته باشند تا هرکدام، جیرهخوار آنان شود و در عوض، خدمت کند! تا اینکه در نهایت، هراندازه که میتوانند مردم را گروه گروه، قرار دهند و در نتیجه مردم را به صورت طوایف و دستههای مختلف دربیاورند؛ طوایف و جماعاتی که هیچ کدام برای سخنان دیگری، ارزشی قائل نیست.
مفسده بزرگ این شخص، این عصیانگری است؛ این «تکبَّرَ و تجبّرَ»است. دوّم آن است که مردم را به چندین گروه مختلف، تبدیل کرده و در یک تقسیمبندی دلخواه آنان را از هم گسسته است. طبیعتا کسانی که مطیع فرمانش نباشند را با زور و فشار، مطیع خود میسازد، آنانکه اندکی پیرو اویند را با مال و سامان و یا باز با زور و تهدید در زیر فرمان و دستور خود قرار میدهد. ممکن است جهت فریبکاری و گول دادن مردمش، دست به تظاهر و دورویی هم زده باشد؛ مانند جمال عبدالناصر که سید قطب را اعدام کرد اما بر مزار امام بنّا حضور یافت و برای روحش، فاتحه فرستاد!! با این هدف که جماعت اِخوان را بیش از پیش، دستهدسته کند و انشعابات جدیدی در آن به وجود بیاورد. دقیقا در آن زمان که امام هُضَیبی –رحمه الله- و تمامی رهبران اخوان در زندان او بودند احمد حسن الباقوری را به خود نزدیک کرده بود که یکی از همراهان و پیروان امام البنّا –رحمه اللّه-بود! امّا همچون بلعم باعورا مطیع امر فرعون مصر، جمال عبدالناصر شد و فتوا داد که اسارت اخوانیان و مصادره مال و سامانشان، حلال و مُجاز است؛ سبحان اللّه!!
جرم و جنايت اين فرعون آن است كه پس از ایجاد تفرقه و چند دستگی آنگاه:
« يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ »: از میان مردم، به ویژه بر بنی اسرائیلیان بیش از دیگران، ظلم روا میدارد
و آنان را مورد ستم،قرار میدهد. خداوند بزرگ، نوع و شیوهی این ظلم و ستم را هم تبیین میسازد و میفرماید:
« يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ »: « يُذَبِّحُ » فعل مضارع و دارای تشدید است (بر روی حرف باء)؛ در بسیاری از افعال، وقتی تشدید در خود فعل وجود داشته باشد این امر بر تشدید و فزونی یافتن خود عمل هم دلالت میکند؛برای مثال خداوند در جریان سیدنا یوسف – عليهالسلام- میفرماید: « وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ» [یوسف:23]؛ « و درها را محکم بست و گفت : بيا جلو و دست به كار شو ، با تو هستم ! »، غَلَقت (بدون تشدید) یعنی بستن عادّیِ در، اما « غَلَّقَت» یعنی بسیار محکم تا در به آسانی باز نگردد. در جریان سیدنا ابراهيم –علیه السلام- میفرماید: « قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ» [الأنبیاء:68]؛ « گفتند : ابراهيم را سخت بسوزانيد و خدايان خويش را مدد و ياری دهيد »؛ به چه دلیل؟ تنها به دلیل حقد و کینهای که خود دارند و با این هدف که به نحوی سوخته شود که نابود و نیست گردد و هیچ امیدی به بازگشت دوباره و زندهشدنش نباشد مبادا به دعوت و ابلاغ دینش بازگردد!
فاعل«یُذَبِّحُ» در این آیه، ضمیر مقدّر است و مشخصا به فرعون باز میگردد. البته بدون شک فرعون خود مستقیم این پسران را نگرفته و گردنشان را نزده است بلکه فرمانش را صادر کرده است؛ همچون تمامی طاغوتان دیگر که از سوی خود، فرمان و دستوری را صادر میکند و تمامی سربازان در مقابل او سر تعظیم و پیروی، فرود میآورند همچون پرستش مطلق او! فرمان ناحقش را عملی میکنند! این کار را به جای پرستش خداوند بزرگ انجام میدهند! پروردگار، دستورِ قربانی کردن و سر بریدن حیوانات را داده است امّا اینان میروند و مردم را قتل عام میکنند و سرشان را از بدن جدا میسازند تا خدایشان را از خود راضی کنند! اکنون در کوردستان نیز چنین خداهایی وجود دارد و بر منصب حکم، گماشته شده است، بسیار زیادند خدایانی که قدرت را در اختیار گرفتهاند؛ مانند ریاست، مجلس، حکومت، اطلاعات، پلیس ضد ترور، نیروی امنیت، دستگاههای اطلاعاتی و ... . تمامی این طاغوتان و مشابهانشان، مردمان دیگر را حیواناتی پست، فرض میکنند و با این دید به مردم مینگرند! حیوانی که در اختیار و تحت فرمان آنان است و هر از گاهی از پول آن همه نفت و دارایی دیگر تکه نانی به سوی او پرت میکنند تا راضیشان کنند و تحت دستور خود، قرارشان دهد و به جلّاد تبدیلشان کنند و آنان را جهت کشتار مردم، به این سو و آن سو بفرستند. جلّادان اطراف فرعون نیز همینگونه بودند.
مسأله مهم آنکه چرا فرعوت تنها فرزندان پسر و ذکور را میکشت؟ هدف او از این کار چه بود؟ مفسرین در شرح و بیان این مسأله بر دو دیدگاه هستند:
1- گروهی از مفسّران بر آنند که این طاغوت، خوابی دیده که در آن بچهای یا حادثهای یا آتشی میبیند که به سمت تخت و تاج او میرود و آن را از بین میبرد یا میسوزاند. معبّرین خواب در تفسیر آن میگویند که پسری از بنی اسرائیل به دنیا میآید که تخت و تاج تو توسط او نابود و نیست میشود. از این رو فرعون، فرمان قتل پسرانشان را صادر میکند. طبیعتا اگر این دیدگاه، صحیح باشد دلالت بر حماقت مطلق فرعون دارد؛ زیرا اگر این خواب، واقعیت داشته باشد و رؤیای صادقه باشد و به واقعیت بپیوندد اگر او به زعم خود تمامی آنان را به قتل هم برساند قطعا خداوند یکی از آنان را نجات میدهد تا تخت و تاج او را از بین ببرد. اگر خواب پریشان و به اصطلاحِ قرآن « أضغاث أحلام» هم باشد کشتن آنان، هیچ توجیهی ندارد و فایدهای هم برای او کسب نمیکند؛ به نحوی که شخص در قبال یک خواب پوچ و خیال پریشان، آن همه نوزاد و کودک بی گناه را سر ببرد در حالیکه هیچ یقینی بر به واقعیت پیوستن آن وجود ندارد!!
2- تفسیری دیگر در مورد علّت این قتل آن است که بنی اسرائیل طبیعتا از نوادگان پیامبران و اهل وحی بودند، کتاب آسمانی مستقل داشتند و حامل پیامی مختص به خود بودند و بر بقایای دین پیامبران – اگرچه انحرافاتی هم به آن راه یافته بود- حرکت میکردند؛ به ویژه آنکه معروف است یهودیان (و طبیعتا پدرانشان) در هرجای دنیا حضور داشتهاند محلّه، صفات ظاهری و لباس و پوشاک، حرکت و موضع، ارزشهای اجتماعی و آداب و عرف مختص به خود را داشتهاند و همواره از آن نگهداری کردهاند؛ همانگونه که ما اکنون در کوردستان و در بحبوحه اقتدار سکولاریسم، دید و بینش فلسفی مختص به خود و برخواسته از «قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ» را داریم، بینش و منهج و برنامه سیاسی مستقلی داریم که عبارتست از ایجاد دار الاسلام، ارزشهای اجتماعی مخصوص به خود را داریم که آداب و عرف اجتماعیمان است و در مراسمات مختلف به آن پایبند هستیم، در مناسبات مختلف، یکدیگر را یاری میدهیم؛ در خانواده، مبانی اخلاق و رفتار، چگونگی فعالیت و عمل و برادری دینی، ایجاد کار گروهی اعتقادمحور، ایجاد دگرگونی در جامعه و ... .اين شرایط بنی اسرائیل باعث شده که فرعون از آنان – که تعدادشان هم فراوان بود- بترسد؛ به ویژه آنکه آنان در مرکز و پایتخت حکومت – که در عین شمس بود- حضور داشتند؛ این مسأله، دلهره و خوف فرعون را در پی داشت و باعث شد که چنین تصمیمی وحشتناک و مسیری دوزخی را برگزیند به نحوی که پسرانشان را میکشت و دخترانشان را رها میساخت! بدون شک این گونه بقای دختران، خود باری سنگینتر بر دوش آنان میانداخت؛ زیرا با قتل پسران دیگر کسی نمیماند که برایشان کسب و کار کند و از طرفی، نسلشان منقطع میشود! تصورش را بکنید در مدّت چهل سال آن همه نوزاد کشته شود! اینگونه نسلی از این زنان به سنّ بلوغ و بزرگی میرسیدند که توانایی خاصّی ندارند و از سویی، نسلشان هم فزونی نمییابد. بهراستی این یک نقشه شیطانی و شوم، جهت نسلکشی است. صدام حسین نیز مشابه این اقدام را علیه طایفه بارزان، انجام داد؛ هفت هزار نفر از مردان آنان را زندانی کرد تا – آنگونه که خود میگفت- زنانشان در کوچه و خیابان به خودفروشی و هرزگی روی بیاورند! صدّام رفت –لعنت خدا بر او باد-، در حالی رفت که کافر و ملحد بود امّا طایفه بارزان همچنان مثل تاریخ گذشتهاش باقی ماند. ما به وجود مردان صالح و دیندار این عشیره ، مسرور و شادمان هستیم.
سپس میفرماید:
« وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ »: دختران و زنانشان را رها میکرد. چنانکه گفتیم این مسأله خود، بار سنگینتری را بر دوششان میافکند. از این رو میبینیم نفسِ وجود فرعون – و فرعونانی که اکنون در سرزمین ما هستند- توجیه وتشویقی بسیار بزرگ است تا ما به ایجاد دگرگونی روی بیاوریم. نباید در سرزمین ما هم یک فرعون، حکم براند. باید حکم در اختیار کسی باشد که همچون سیدنا موسی یا یاوران او، پیرو و مطیع وحی است. لازم است در سرزمین ما نیز به همین شیوه، دار الکفری که ایجاد شده به دار الاسلام، تبدیل گردد، طاغوتی که در رأس کار است – چه طاغوت رئیس، چه طاغوت مجلس و قانون و شریعت و احکامشان که در دادگاهها بر مردم جاریشان میکنند- همگی از ریشه، دگرگون و متحوّل شود و به عقیده و عبادت و شریعت و احکامی پاک بدل گردد و محرّمات اسلام از پیش چشم مردم در حدّ امکان برداشته شود تا مردم بدانند چه چیزهایی حلال و چه چیزهایی حرام است. این امر تنها به وسیله جماعتی از مردم عقایدی، انجام میگیرد اگرچه اکنون مستضعف هستند. اما هدف و قصد این داستان همین است؛ این داستان برای شماست تا بدانید اگر مستضعفین، صادق و راستگو باشند و بر خداوند توکّل بنمایند نعمتهایی بر آنان ارزانی میدارد که در آیه بعد، ذکر میکند:
آیه ٥ و 6:
« وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ »:
سبحان اللَّه چهار نعمت در مقابل چهار ظلم مذکور در آیات پیشین؛ بنی اسرائیل در چهار مرحله استضعاف هستند خداوند در مقابل، چهار امر را به آنان نشان میدهد که اگر آمادگی یافتند و به دین، پایبند شدند بر آنان ارزانیش میدارد و یاریشان میدهد؛ چهار استضعاف مذکور عبارت بودند از
١- إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ 2- وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً 3- يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ 4- وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ
اما در مقابل این چهار جرم و ظلم سنگین فرعون، چهار نعمت پروردگار میآید:
١- وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً: اولین نعمت، این منّت خداوند بزرگ است که بر آنان میبخشد و با لطف خود با آنان معامله میکند و در آن حالت زیردستی و ذلالتی که در آن قرار دارند به آنان وعده پیشوایی بشریت را میدهد که بدون شک به واقعیت نیز پیوست.
2- وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ: سپس آنان را وارثان قدرت سیاسی، اقتصادی و قانونی مناطقی قرار میدهیم که در زیر سلطه فرعون قرار داشت.
3- وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ: اوج قدرت را هم در اختیار آن میگذاریم که بالاتر از آن هیچ قدرتی بر روی زمین، وجود نداشته باشد.
4- وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ: از همه موارد مهمتر، این وعده است! ما وضعیتی را به آنان مینمایانیم که فرعون و هامان و سربازانشان در آن ذلیل و زبون میگردند و شما با دیدگان خود این را مشاهده خواهید کرد. این حالت روانی ویژه، بسیار مؤثر و کاراست؛ چه آنکه خداوند متعال خطاب به مسلمان – پس از قتل و قتال – میفرماید: «وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ» [ التوبة: 14]؛« و خوارشان دارد و شما را بر ايشان پيروز گرداند و ( با فتح و پيروزي مؤمنان بر كافران ) سينههاي اهل ايمان را شفا بخشد (و بر دلهاي زخمي ايشان مرهم نهد و درد ديرينه اذيّت و آزار كفّار را از درون آنان بزدايد)». شما سربلند میشوید ولی آنان ذلیل و خوار
میگردند! آنگاه از سر آسایش و راحتی قلب دستی بر سینه خود میکشید؛ میبینید که آهتان دامنشان را گرفته و دعایتان نزد پروردگار، پذیرفته شده است! شما در موقعیتی قرار گرفتهاید که آنان زیردست و ذلیل هستند.
در مورد تمامی این نعمتها در ادامه با تفصیل بیشتری صحبت خواهد شد، تمامی این موارد برای ما پیام آورِ امید است همانگونه که برای صحابه رسول خدا –علیهالصلاة والسلام- نیز چنین بود؛ آنان که پیش از نزول سوره اِسرا در سختی و دشواری فراوانی بودند؛ در موقعیتی قرار داشتند که تحت شکنجه و جور، قرار میگرفتند و کسی آنان را پناه نمیداد! تمامی آنان توسط قبایلشان طرد شده بودند؛ از طرفی قریش هر یک از آنان را به قبیله خود سپرده بود تا او را شکنجه دهند! همانگونه که صدّام طاغوت کسانی که از خدمت سربازی فرار میکردند را پس از دستگیری جلوی خانه خودش میآوردند و در مقابل دیدگان خانواده، او را میکشتند آن گاه به خانوادهاش میگفتند: اگر میخواهید جنازهاش را تحویل بگیرید پول گلولهای که در سرش خالی شده است را پرداخت کنید!! این سختیها و دشواریهایی که اهل اسلام با آن مواجه میشود هرگز باقی نخواهد ماند اگر مردمانی دارای عزّت و کرامت که به ایمان و هجرت و جِهاد، روی آوردهاند و معتقدند که این دگرگونی، لازم است توسط آنان ایجاد شود وجود داشته باشند.
بیاندیش که خداوند بزرگ چه مژدگانی دلنشینی به آنان میدهد! البتّه این مژده، مختص کسانی است که مستضعف شدهاند نه آنکه خود را مستضعف کرده باشند! کسانی که خود را مستضعف کردهاند همراه با مستکبرین در یک مکان جهنّم، قرار دارند و بحث و مجادله میکنند: « قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا» [السباء:32]؛ «مستكبران هم به مستضعفان ميگويند» خداوند هرگز یاریرسان چنین شخصی نیست و وعدهای که به مستضعفان داده، او را شامل نمیشود چه آنکه این ضعیف و ناتوان کردنِ خود، خطا و جرم است و خداوند آن را نمیپذیرد. امّا آنانی که توسط ظالمان و طاغوتان، مستضعف شدهاند؛ مستضعف فکری به دلیل عدم وجود علم شرعی به نحوی که فرق میان حق و باطل را نمیداند! یا آنکه نمیداند منهج و مسیر واقعی چیست و کدام است تا آن را در پیش بگیرد و رستگار شود. یا مستضعف جسمی به نحوی كه راه هجرت بر او بسته شده و نمیتواند و نمیداند چگونه هجرت کند و قدرتی ندارد و کسی هم نیست که او را راهنمایی کند. خداوند بزرگ چنین اشخاصی را یاری میدهد. امّا کسی که به استضعاف، راضی شدهاست قطعا همراه با مستکبران، حشر خواهد شد. خداوند ما و شما را از چنین امر خطرناکی پناه دهد!
به بحث وعدههای شیرین خداوند به بنی اسرائیل برگردیم؛ سبحان اللّه چقدر دلنشین و خوشحال کننده است چهار مژده و وعده بزرگ با وجود این ضعف و ذلت و استضعاف! اکنون که من در حال بیان این مطالب هستم میدانم که گروهی از شما بسیار مستضعف است، بسیار ذلیل و عاجز است، پس از چهارده سال از زندان اربیل آزاد شده است؛ شش سال نزد اتحادیه میهنی طاغوت و هشت سال نزد پارت دموکرات طاغوت! اكنون مشغول به مداوای زخمها و دردهایشان هستند! میدانم که برخی از شما هنوز یک وجب جای اتوی داغی که بر پشتش گذاشتهاند باقی است و مشغول مداوای آن است!! خانواده زندانیان و ستمدیدگانی که اتحادیه میهنی طاغوت بر آنان ظلم روا داشته اکنون میدانند که این حالت استضعاف چه معنایی دارد! چهقدر خطرناک است که مردمانی جرأت نکنند اسم من را بر زبان بیاورند یا مطلبی را در فضای مجازی لایک کنند یا در فیسبوک و ... حضور بیابند. بخدا قسم استضعافی که شما در آن واقع شدهاید بالاخره از بین خواهد رفت؛ دورهای موقّت و زودگذراست! امّا به صورت جدّی به خداپرستی روی بیاورید و دینداریتان صادقانه و مخلصانه باشد!
« وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ»: « نُرِيدُ »! خداوند میخواهد! خواسته و اراده خداوند چگونه است؟! « إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» [یس:82]؛ «هر گاه خدا چيزی را بخواهد كه بشود ، كار او تنها اين است كه خطاب بدان بگويد : بشو ! و آن هم میشود ». اگر خداوند بخواهد چنین طاغوتی ذلیل، خوار، رسوا، پست، نوکر بیگانه و گوش به فرمان حکومتهای دیگر را از بین ببرد چنین شخص رسوایی چه کاری از دستش بر میآید که در مقابل خداوند انجام دهد؟!
« أن نَمُنَّ»: با تفضّل و منّت و لطف خودمان؛ ما مجبور و ملزَم به این کار نیستیم امّا: « وَكَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ» [الروم: 47]؛ « و همواره ياري مؤمنان بر ما واجب بوده است» این حق مسلمانان است که ما آنان را پیروز گردانیم. اینان چون این پتانسیل را داشتند که از پرداخت هزینه و مالیات زبونی و ذلالتی که تاکنون میدادند سر باز زنند و به جای آن هزینه عزّت، کرامت، کوشش و تلاش و ایثار و فداکاری و وقف خود در راه آزادی را پرداخت کنند خداوند در همان زمان (که زیردست بودند)
این وعدههای بی مثال را به آنان داد. بنگرید و بیانیدیشد سبحان اللّه! این صحابه عزیز و بزرگوار، چگونه تحت فشار و آزار و اذیّتِ جاهلیت قرار گرفتهاند و مردمانی نا اهل آنان را مورد توهین و استهزا قرار میدهند، پیامبر خدا –علیهالصلاة والسلام- در مکّه در کعبهای که خانه خداست و تمامی عرب آن را بزرگ میشمرد به سجد میرود امّا شخصی طاغوت پایش را روی گردن مبارکش میگذارد! ایشان –درود پروردگار بر او باد- میفرماید: آنقدر به گردنم فشار آورد که نزدیک بود هر دو چشمم از حدقه بیرون بیاید! استضعاف تمامی مسلمانان مستضعف اینگونه بوده است. طاغوتِ فرعونی« يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ، تنها پسرها را میکشتند امّا قریش به سمیّه هم رحم نکردند؛ او را هم - که زنی برده و بینوا بود- به شهادت رساندند؛ چرا؟ برای تسکین دادن حقد و کینهای که نسبت به اسلام داشتند. اینان که اکنون و در عصر حاضر به مبارزه با اسلام میپردازند نیز چنینند امّا بدانند که خداوند بزرگ میفرماید:« وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ».
« اسْتُضْعِفُوا»: «مبنی للمجهول» است؛ یعنی فعل به صورت مجهول،ذکر شده است؛ معنی آن میشود که توسط دیگران، ضعیف و بیچاره و فاقدِ قدرت شدهاند.
« فِي الْأَرْضِ»: در تمامی سرزمینهای تحت امر و فرمان فرعون بهویژه مصر.
« وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً »: ما در کنار نعمتهای مذکور آنان را امام و پیشوای مردم و بشریت، قرار میدهیم. چقدر مژده بزرگی است! در کدام حالت و وضعیت؟ در اوج استضعاف! یعنی در حالتی که تو در اوج سختی و ذلالت هستی، تحت شکنجه این طاغوتان قرار گرفتهای، حتی نان و رزق و روزیت را بریدهاند، فارغ التحصیل دانشگاهی هستی اما چون مسلمان و پیرو دین هستی به تو اجازه استخدام نمیدهند؛ میگویند تو مطیع فلان خط هستی! تو تروریستی! این تروریست نامیدن مسلمانان هم خود مصداقی است از مصادیقِ « يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ»؛ هیچ توجیهی ندارد. آنگاه نمیگذارند در هیچ مقام و منصبی به کار و فعالیت اقتصادی بپردازی، اگر در ادارهای هم استخدام شوی و در مرکزی پیشرفته به کار مشغول گردی آنقدر تحت تعقیبشان قرار میگیری و به محل کارت، مراجعه میکنند تا نهایتا اخراج میشوی! مدیر و رئیس آنجا را تحت فشار قرار میدهند تا اخراجت کند. اگر کار و تجارت مستقلّی هم داشته باشی بازهم تا آن اندازه تو را تحت فشار، قرار میدهند که ورشکسته و مفلس شوی؛ دیگر حتّی نمیگذارند قوت روزانهات را هم به دست بیاوری. واقعا تو در انتظارِ آنی که اینان وضعیت و شرایط موجود و قانون را تغییر دهند؟ یا منتظری که شرایط را بدتر کنند؟ شما ای اهل کوردستان! آیا وضیعتِ امسالتان از پارسال بدتر نیست؟ رمضان امسال در شرایط سختتری قرار ندارید که حتّی نمیتوانید اذانهایتان را هم سر دهید و هرچه هست باید الکترونیکی و ضبط شده باشد؟! مطمئن باشید فردا انسان مصنوعی هم برایتان میآورند! آگاه باشید که اکنون انسانهای مصنوعی، ساخته شده که بر دوازده زبان، مسلّط است! اگر اداره اوقاف طاغوتان، مُلّایی رباتیک و مصنوعی هم برایتان بیاورد که قرآن میخواند و آن را از بَر کرده و شما را میشناسد و ... آیا میتوانید اعتراض کنید؟! اکنون در اتریش در هتلهای پیشرفته در همان قسمت ورودی و اطلاعات، چنین انسانهایی قرار داده شده که کیف و وسایل شخص را تا اتاق حمل میکند و چهره و ظاهر او را تا شش ماه به خاطر میسپارد! اگر اتّفاقی هم بیافتد همه را به خاطر میآورد و به محض آنکه شخص را ببیند میگوید این بود که با من سلام و احوال پرسی کرد و من وسایلش را تا اتاق بردم! ملّای رباتیک و مصنوعی هم برایتان میآورند، آنگاه مجبور هستید آن را بپذیرید؛ چون حاضر به ایجاد دگرگونی نیستید و هیچ آمادگیای برای این امر در خود به وجود نیاوردهاید. به خدا قسم اگر شرایط اینگونه پیش برود ملّای رباتیک هم برایتان بیاورند میپذیرید! تا اینکه نهایتا مجبورتان میکنند مساجد را ترک کنید و آن را به مقرّ حزبی یا محلّ رقص و سماع و لهو و لعب، تبدیل میکنند همانگونه که اجداد این طاغوتان چنین کردهاند! اجداد نسبی و کوردشان را نمیگویم بلکه مُرادم اجداد فکریشان است؛ مانند لنین و مائو و ... .
« وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»: این وعده بزرگ دیگر را هم مدّ نظر قرار دهید! این مردم مستضعف و این جماعت بینوا که به محض دیدن یک نظامی و یک پلیس هامان و یک سرباز فرعون خود را پنهان میکنند! مردم ما نیز اینگونهاند، به محض مشاهده پلیس ضدّ ترور در گوشه و کنار، مخفی میشوند! از این محلّه به آن محلّه ، فرار میکند؛ چرا؟ چون کتابی تفسیر در دست دارد! کدام تفسیر؟ تفسیر رامان! میگویی: برادرِ من! درست است که این تفسیر در خارج، چاپ شده است اما ابتدا از کوردستان، کسب اذن و مجوّز نموده است! میگوید: نه! هدفم آن است که ندانند اسلامگرا هستم! هستند افرادی که ریش گذاشتنهاند و حتّی با مدلهای گوناگون هم آن را آرایش داده اما وقتی از او میپرسند: هدفت از گذاشتن این ریش چیست؟ میگوید: جوان هستم و دوست دارم! جرأت نمیکند بگوید میخواهم سنّت پیامبر خدا – صلّی الله علیه و سلّم- را رعايت كنم! بنگرید که این مردم چگونه مستضعف شدهاند!
امّا با وجود این استضعاف، خداوند چنین وعدهای را به بنی اسرائیل میدهد: « وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ». وارث آن منطقه و سرزمین میشوند؛ وارث قدرت، مدیریت، اقتصاد، راهنمایی و خط دادن به جامعه، اداره حکومت و ... بر تمامی ولایات! به راستی وعده و مژده بزرگی است! این وعده، صحابه گرانقدر که اینگونه مستضعف و مظلوم، واقع شده بودند را نیز در بر میگرفت؛ خداوند از آنان دفاع میکند و میفرماید: « وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا».
پروردگارا این تفضّل و منّت را بر ما نیز ببخشای! بار اِلها با لطف و رحمت خود کوردستان ما را نیز نجات بده و اهل ایمان ما که اکنون در خانه ارقم بن ابی ارقم مخزومی از خوف و ترس با صدای آهسته، قرآن میخواند را وسیله این دگرگونی و تغییر قرار ده! خدایا کسانی که لایق و سزاوار این رهبری و پیشوایی هستند را بنمایان تا ملّت کوردمان از چنگال این همه طاغوت و عصیانگر و جلّاد و دزد و راهزن رهایی بیابد یا الله! پروردگارا این مملکت و هر امر منهجی که در آن وجود دارد – اعمّ از سیاست، اقتصاد، امور اجتماعی، قضاوت و...- را به اهل ایمان باز گردان! یا اللّه مؤمنان را جهت این کار شایسته و لایق بگردان تا به آن سطح لیاقت و سزاواری برسند که تو امکانات و شرایط لازم تغییر را در اختیارشان قرار دهی! آمین
« وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ»: تمكينشان میدهیم؛ تمکین یعنی دادن قدرت و تسلّط به آنان. تمکین خود بر چند نوع است؛ برای نمونه خداوند میفرماید: « الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ..» [ الحج:41]؛ « ( آن مؤمنانی كه خدا بديشان وعده ياری و پيروزی داده است ) كسانی هستند كه هرگاه در زمين ايشان را قدرت بخشيم ، نماز را برپا میدارند ». این، اوج و قلّهی قدرت است به نحوی که تمامی امور در اختیار او خواهد بود و او سرزمین را به دارالاسلام تبدیل میکند و مناهج توجیه و رهنمون، تحصیل، قضاوت، تمامی قوانین و مقرّرات و سایر امور بر طبق موازین اسلامی خواهد شد. این یکی از انواع تمکین است.
تمکینی دیگر وجود دارد از نوع تمکین سیّدنا یوسف که خداوند منصب وزارت و برخورداری از قدرت
را به او بخشید به نحوی که رزق و روزی مردم در دایره اختیار و قدرت او قرار گرفت و او میتوانست با عدل و دادپروری آن را توزیع کند اگرچه قوم او کافر بودند!
تمکینی دیگر تمکین مذکور در این آیه سوره قصص است که خداوند میفرماید: « وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ». مستضعفان را از این زبونی و ذلالت، نجات میدهد و قدرتشان میبخشد، آنان نیرو و توانی مییابند که دادگرانه حکم کنند؛ حکمی عادلانه نه چون حکم فرعون و طایفه و اشرارش.
« وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ»: چقدر نیک و خوشحالکننده است! ما تمامی این حالات و مراحل را به فرعون و دار و دستهای که مطیعش بوند نشان خواهیم داد. این دقیقا همان چیزی است که آنان از وقوعش برحذر بودند؛ میگفتند تخت و تاجمان از بین میرود و قدرتمان سرنگون میشود؛ آنان با همین هدف آن همه مردم و کودک مظلوم را کشتند!اکنون به آنان مینمایانیم که تخت و حکومتشان چگونه نیست و نابود میشود و در عوض مستضعفان را قدرت و نیرو میبخشیم! پروردگارا تخت و تاج طاغوتان کوردستان را هم نیست و نابود بگردان! آنچه در این داستان بسیار حائز اهمیّت است آنکه فرعون خود، عین این ماجرا را میبیند! چقدر زیبا و دلنشین است که فرعونِ طاغوت پس از او نیز این وضعیت را میبیند (و او نیز این وضعیت را تجربه میکند)! ا با وجود آن همه قدرت و جبروتی که دارد غرق میشود و کاری از دستش برنمیآید.
ابتدا فرعون آنگاه هامان. هامان نام شخصی معیّن نیست. برخی از سکولارها و ملحدین، بر اسلام طعنه میزنند و میگویند این شخص اسمش هامان نبوده است؛ میگوییم دلیل شما چیست؟ میگویند: نام این شخص در تورات چیز دیگری است؛ یعنی تورات، شاهد و مدرکی شود علیه قرآن ما! ما نیز میگوییم: هامان اسم آن منصب و مقام وزارت بوده است همانگونه که فرعون نیز چنین بوده و در صفحات قبل در مورد آن صحبت شد. فرعون مذکور در این آیه رامسس است و فرعون بعدی که غرق میشود منفتاح. در حقیقت، هامان رئیس وزرا بوده و در طول تاریخ باستان مصر، هامانهای مختلفی روی کار آمدهاند.
« وَجُنُودَهُمَا»: سربازان هر دو نیز به چنین وضعیتی دچار خواهند شد! بله، این گونه است؛ این فرعون، پیشمرگ است، این یکی ضدّ ترور، فرعون دیگر مسئول اطلاعات و سایر دستگاهها. یکی
رئیس حکومت است و نیروهای امنیتی، سرباز و مطیع او هستند. آنچه نیروهای امنیت و ضدّ ترور انجام میدهند عین همان کار پیشمرگ طاغوت است. طاغوتانی که حکم را در دست گرفته و فرعونمآبانه حکومت را اداره میکنند همین وضعیت را رقم میزنند. سربازانشان نیز اینگونهاند.
ما برخی از مسلمانان فريبخورده را میبینیم که میگویند: گناه سربازان بدبخت چیست؟ چرا شما اینقدر تندرو و افراطی هستید! پیشمرگی بینوا که میرود از خاک کوردستان، دفاع میکند چه گناهی دارد؟! این خود بُتی دیگر است که خاک نامیده میشود، خاک کوردستان! ادامه میدهد: شما چرا اینان را تکفیر میکنید؟ چرا تا این حد با پیشمرگها دشمنی دارید؟ پیشمرگ مظلوم چهکار کند؟ برود شیر و شیشه شیر بدزدد تا یازده سال حبسش کنند؟! میگوییم: نه! ما چنین نمیگوییم؛ بلکه سخن ما آن است که همچون شخصی ایمانی برای تغییر این وضعیّت بکوشد؛ کسی که از سر فقر دزدی میکند بداند که در سال آینده، فقر بیشتر و طبیعتا دزدی هم بیشتر میشود مادامکه این وضعیّت را تغییر نمیدهید. پس چرا خداوند با این همه علم و حکمت خود میفرماید: « إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ» [القصص:8]. چرا سربازان را همچون فرعون و هامان، گنهکار معرّفی میکند؟! اگر این سربازان نباشند چگونه این طاغوتان میتوانند این همه جلّاد، پرورش دهند؟ اگر این مردم در منصب جلّاد و ضدّ ترور و مسئول زندان و زندهای محلّاتی حزب و دستگاه اطلاعات و ...قرار نگیرد چگونه این تحوّل و دگرگونی انجام نمیگیرد؟ این طاغوت چگونه میتواند حکمرانی کند اگر آنان جیرهخوار او نگردند؟! از این روست خداوند بزرگ در این آیه میفرماید: سربازانشان همچون خودشان هستند! ما به آنان تمامی چیزهایی را مینمایانیم که از وقوعش خوف داشتند و برحذر بودند. فرعون و هامان گنهکار هستند؛ سربازانشان نیز اینگونهاند.
در قرائتی دیگر از این آیه چنین آمده است: «وَ یَرَی فِرعَوْنُ و هامَانُ وَجُنُودُهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا یَحْذَرُونَ» امّا اصل معنا تغییری نمیکند و همانگونه باقی خواهد ماند.
« وَجُنُودُهُمَا»: «جُنُودُ» جمع «جُند» است؛ جُندی خود اسم جمع است همچون طایفه و قوم؛ اگرچه لفظشان مفرد است امّا معنای جمع دربردارند، جندی نیز اینگونه است. همانگونه که در کوردی میگوییم: «هوز»؛ «هوز» یک لفظ مفرد است امّا مراد از آن مجموعه مردمی است که همگی در یک جَدّ به هم میرسند.
خداوند در این آیات آغازین سوره قصص بدین شیوه برای ما بین فرمود که چگونه با فضل و کرَم خود این نعمتها را به بنی اسرائیل بخشیده تا پیروز و سرافراز گردند و در عوض فرعونی طاغوت و مجرم که صاحب قدرتی است ظالم از بین برود. اکنون نیز فراعنه پُرشماری از پس فرعون اصلی آمدهاند امّا برخی از مسلمانان کمترین اهمیّتی هم نمیدهند! اصلا ایجاد تغییر و دگرگونی را از ریشه، مسئولیت خود نمیداند امّا با این وجود دست به دعا بلند میکند و میگوید: خدایا اسلام را پیروز گردان! خدایا اسلام را پیروز گردان! خدایا اسلام را پیروز گردان! اسلام چگونه پیروز میشود وقتی تو و امثال تو حاضر به یاری دادنش نیستید؟! خدایا روزیش بده! خدایا روزیش بده! چگونه روزیَش بدهد اگر تو خیر و صدقهای نپردازی؟! وقتی مظلومی ستمدیده نزد تو میآید و از تو خواهش و تمنّا میکند مقداری کمک مالی به او بکنی در پاسخش میگویی: خدا آن را بر تو ببخشاید! چگونه بر او ببخشاید اگر تو هم تلاشی نکنی و وسیله این امر نشوی؟! به سوی خداوند بزرگ باز گردید! به این قرآن، مرجعه کنید و آن را دوباره منهج خود قرار دهید و این نکته را هم بدانید که به خدا قسم هرگز از این استضعاف رهایی نمییابد مگر آنکه خود تلاش کنید و آن را دگرگون سازید! در ابتدای بحثمان در مورد وضعیت ایران و هجده کیلو ناخنی که در شیراز یافت شد صحبت کردیم امّا وسیله ایجاد این دگرگونی بنیادینی شد که در ایران یک شخص چنان انقلابی به پا کرد که تمامی نخبگان کشور پیروش شدند! فراوان بودند در ایران، کسانیکه میگفتند ما منتظر امام مهدی میمانیم! امّا چرا خمینی منتظر نماند؟! شما نباید منتظر این چنین مسائلی باشید. هنوز هم در این عصر فراوانند کسانیکه از من پرسند: ماموستا مهدی چه زمانی ظهور خواهد کرد؟! پاسخ آن است که شما چرا مردانگی و غیرت و جوانمردیتان را از دست دادهاید؟ شما چرا نمیخواهید به وجود آورندهی این تغییر و تحوّل باشید؟! تو چرا چاه نفتی را صاحب نشدی تا آن را بر فقرا و نیازمندان توزیع کنی؟! چرا اجازه دادی طاغوتی عصیانگر در بازی و قمار دوکان در یک شب، هفتاد و پنج هزار دلار از دست بدهد و بازنده شود؟