حقیقتِ شرطِ اعتقادِ ربوبیت در عبادت
در تحدید مفهوم عبادت، تعدادی از متأخرین و معاصرین دچار انحراف شدهاند. آنان معتقدند عبادت محقق نمیشود مگر با اعتقاد به یکی از معانی ربوبیت در معبود. در این صورت؛ شخص نمیتواند متصف به صفت عبودیت گردد مگر اینکه در معبود صفتی از صفات استقلالی ربوبیت قائل باشد و در غیر این صورت، عبادتی روی نداده و عبودیتی حاصل نشده است!
در نتیجه؛ انسان، عابدِ غیر خود نخواهد شد مگر زمانی که معتقد باشد او در کَون تصرف دارد آن هم با لذات و مستقل از الله متعال و یا اینکه چنین در مورد او معتقد باشد که بر الله غالب میآید و در قدرت و اراده او تأثیر خواهد گذاشت!
اما اگر چنین اعتقادی در مورد معبود (غیر الله) نداشته باشد؛ حتی اگر برای او نهایت خضوع و تذلل داشته باشد و همه انواع طاعات و عبادات را برای او انجام دهد؛ عابد او نامیده نمیشود (و این اعمال داخل در شرک نخواهند شد).
کلام آنان که چنین معنایی در آن باشد؛ متعدد و فراوان است به عنوان مثال قضاعی میگوید: « مسمی العبادة لا یدخل فیه شيء من التوسل والإستعانة وغیرها، بل لا یشبه بالعبادة أصلاً، فإن کل ما یدل علی التعظیم لا یکون من العبادة إلا إذا اقترن به اعتقاد الربوبیة بذلك المعظم أو صفة من صفاتها الخاصة بها» (البراهین الساطعة ( ص 381))
ترجمه: توسل، استعانه (طلب کمک کردن) و غیر اینها داخل در مسمای عبادت نمیشوند، بلکه حتی اصلا شبیه به عبادت نیز نیستند. هر آنچه که دلالت بر تعظیم نمایند؛ عبادت محسوب نمیشوند مگر زمانی که با اعتقاد ربوبیت نسبت به آن چیزی که تعظیم شده همراه باشد یا صفتی از صفات خاص ربوبیت که به او داده شده باشد.
نقوی نیز میگوید: « العبادة هي الخضوع مع اعتقاد الألوهیة» (کشف النقاب عن عقائد ابن عبد الوهاب (ص 44))
ترجمه: عبادت خضوعی است همراه با اعتقاد الوهیت.
مقصود او از الوهیت، ربوبیت میباشد چرا که او تفاوتی میان آن دو قائل نیست.
القفي نیز میگوید: «لا یفهم من معنی العبادة شرعاً إلا أنها الإتیان بأقصی الخضوع قلباً باعتقاد الربوبیة في المخضوع له» (التوسل والزیادة (ص 16))
ترجمه: از معنا و مفهوم شرعی عبادت چیزی جز نهایت خضوع قلبی با اعتقاد ربوبیت در کسی که برای او خضوع شده؛ فهم نمیشود.
محمد عبد الحمید میگوید: «العبادة شرعاً غایة التذلل والخضوع لمن یعتقد له الخاضع بعض صفات الربوبیة، کما ینبي عنه مواقع استعمالها في الشرع، فغایة الخضوع لا تکون عبادة بمجردها حتی تکون علی وجه خاص، و هو اعتقاد الخاضع ثبوت صفة من صفات الربوبیة للمخضوع» (الرد علی بعض المبتدعة من الطائفة الوهابیة (ص 10) بواسطة: دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، عبدالعزیز آل عبداللطیف (ص 334))
ترجمه: عبادت از نظر شرع، نهایت تذلل و خضوع برای کسی است که شخص خاضع در او بعضی از صفات ربوبیت را معتقد است چنانکه مواقع استعمال آن را در شرع بیان نمودیم، در نتیجه؛ مجرد نهایت خضوع عبادت به حساب نمیآید تا زمانی که بر وجهی خاص باشد و آن نیز اعتقاد شخص خاضع بر ثبوت صفتی از صفات ربوبیت در کسی است که برای او خاضع شده است (معبود).
محمد مسعری میگوید: «العبادة هي الإعتقاد أو قول أو عمل من أعمال القلوب، أو لفظ من ألفاظ اللسان أو فعل من أفعال الجوارح وجه إلی من یعتقد فیه الألوهیة أو الربوبیة من دون الله» (کتاب التوحید (ص 254) والنظر (ص 231، 266))
ترجمه: عبادت اعتقاد، قول یا عملی از اعمال قلوب یا لفظی از الفاظ زبان و یا فعلی از افعال جوارح است به صورتی که معتقد به الوهیت یا ربوبیت در آن غیر الله، بود.
به این ترتیب و با چنین شرطی نزد آنها؛ واضح میشود که مفهوم شرک، مقیّد به اعتقاد در تأثیر ذاتی و استقلالی مخلوق در کَون است یا اینکه معتقد بود فلان مخلوق، بر الله غلبه مییابد و بر قدرت و اراده او تأثیر خواهد داشت. در نتیجه؛ حقیقت شرک در چیزی معیّن روی نمیدهد تا زمانی که چنین اعتقاداتی نسبت به آن مخلوق وجود نداشته باشد، یعنی: هر چه از عبادات ظاهری و خضوع و تذلل قلبی برای هر مخلوقی روی دهد؛ مادامی که چنین اعتقاداتی به نسبت او وجود نداشته باشد؛ شرکی روی نداده و فاعل آن عبادات در شرک به الله متعال قرار نگرفته است.
در بیان این معنا زینی دحلان میگوید: «الذي یوقع في الإشراك هو اعتقاد ألوهیة غیر الله أو اعتقاد التأثیر لغیر الله...ولا یعتقد أحد من المسلمین ألوهیة غیر الله ولا تأثیر أحد سوی الله» (الدرر السنیة في الرد علی الوهابیة (34))
ترجمه: اعتقاد الوهیت غیر الله یا اعتقاد تأثیر برای غیر الله است که در آن شرک واقع میشود...وکسی از مسلمانان معتقد به الوهیت و تأثیر غیر الله نیست.
علوی مالکی میگوید: «لایکفر المستغیث إلا إذا اعتقد الخلق والإیجاد لغیر الله» (مفاهیم یجب أن تصحح (ص 187))
ترجمه: کسی که به غیر الله استغاثه میکند دچار کفر نشده است (یا تکفیر نمیشود) مگر زمانی که معتقد به (قدرت) خلق و به وجود آوردن (ایجاد) برای غیر الله باشد.
اما باید گفت:
این قول بدعتی منکر و ناپسند است که در قرون متقدم و پیشین به هیچ وجه شناخته شده نبوده و بلکه در عصر متأخر در تاریخ اسلام ظهور کرده است و بدون تحریر و روشن کردن قضیه؛ عقاید خود را بر آن بنا نهادند!
الله متعال حکم شرک و کفر را بنا بر تعدادی اعتقادات بر مشرکین عرب صادر کرد اما به این معنی نیست که بعضی از این اعتقادات به تنهایی خود سبب شرک و کفر نمیشوند.
مخالفین، مفهوم عبادت را در اعتقاد به ربوبیت یا یکی از صفات آن در معبود حصر کردهاند. آنان ادعا میکنند عبادت فقط زمانی عبادت خواهد بود که همراه با اعتقاد یکی از خصائص ربوبی در معبود باشد که نتیجه این استدلال این خواهد شد (که به آن معترفند): هر فعلی (عبادی) که برای غیر الله انجام شود شرک محسوب نخواهد شد مگر زمانی که این اعتقاد ربوبی یا یکی از خصائص آن موجود باشد.
حقیقت ادعای آنان در این حصر کردن مقتضی نفی تأثیر سایر مناطهای دیگر خواهد بود که این نوع استدلال نیازمند بیان ادلههایی شرعی است که بر آن دلالت نماید.
اما بررسی دقیق و تحریر حال امتهای مشرک قدیم و همچنین؛ حال مشرکین عرب جاهلیت؛ هیچ نفعی به اثبات این حصر نمیرساند و بلکه استدلال به آنها خطایی بیش نیست که با مطالعه امور زیر به این خطا پی میبریم:
امر اول: این استدلال آنها میطلبد که ثابت کنند مشرکین عرب چنین معتقد بودند بتهایشان متصف به صفات ربوبیت بودند حال چه مستقل از الله و یا تأثیرگذار در قدرتِ او و یا اشتراک در تدبیر کَون. در حالی که تمام ادلهای که مورد استناد آنهاست هیچ کمکی به آنها در این مورد نخواهد کرد.
ظاهر حال عرب نیز مخالف این ادعاست چنانکه در تلبیه مشهورشان در حج میگفتند: «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك، إلا شريكاً هو لك، تملكه وما ملك» (صحیح مسلم، رقم (2785))
ترجمه: خدایا ما گوش به فرمان توییم، تو را هیچ شریکی نیست مگر شریکی که هم خود او و هم هر آنچه که در اختیار اوست، در ملک و تصرف توست. (چنانکه میبینیم؛ اثری از ربوبیت –مستقل یا مؤثر بر الله - وجود ندارد)
ابن اسحاق معنای آن را اینگونه بیان میدارد: «يوحد فيه بالتلبية، ثم يدخلون معه أصنامهم ويجعلون ملكها بيده يقول الله عز وجل لمحمد صلى الله عليه وسلم: ﴿وَما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ﴾» (السیر والمغازی (ص 120) والسیرة النبویة، ابن هشام 1/78)
ترجمه: در تلبیه الله را به یکتایی می خوانند ولی بعد از آن بتهایشان را همراه با او داخل کرده و مالکیتش را به او نسبت میدهند، چنانکه الله متعال به پیامبرش صلیاللهعلیهوسلم میفرماید: و بیشترشان به خداوند ایمان نمیآورند مگر اینکه مشرکند.
(از مجاهد نقل شده که در تفسیر این آیه فرموده است: ایمان مشرکین این بود که میگفتند: الله خالق و روزی دهنده ماست و اوست که ما را میمیراند اما همراه این ایمان، شرک عبادت غیر الله داشتند و مشابه همین قول را قتاده نیز فرموده است، استناد ابن اسحاق به این آیه نیز در همین باب است./مترجم)
ثقیف نیز در تلبیه خود میگفتند: «لَبَّيْكَ اللهُمَّ لبَّيْكَ. هذه ثَقِيفٌ قد أَتَوك وخَلَّفُوا أوثانَهُم وعظَّموك. قد خَلَّفُوا المالَ وقد رجوك. عُزَّاهُمُ واللاتُ في يديك. دانَتْ لكَ الأصنامُ تعظيماً إليك. قد أَذْعَنَتْ بسلْمِها إليك. فاغفِرْ لها فطالما غَفَرْت» (الأزمنة وتلبية الجاهلية، قطرب (ص 39))
ترجمه: فرمانبرداریم پروردگارا فرمانبرداریم/ این ثقیف است که نزد تو آمده است/ بتهایشان را ترک کرده و تو را تعظیم کردهاند/ اموالشان را جا گذاشته و به تو امیدوارند/ لات و عزای شان در دستان توست/ بتها برای تعظیم، خاضع تو هستند/ و به تسلیم بودن در مقابل تو اذعان دارند/ پس آنان (ثقیف) را ببخش که چه بسیار بخشودهای.
تلبیه بنی اسد نیز این بود:
«لبَّيْكَ اللهُمَّ لبَّيْكَ. رَبَّنا أَقْبَلَتْ بنو أسدْ.
أهلُ الوفاءِ والنوالِ والجَلَدْ ... فينا النَّدَى والذرّى والعَدَدْ
والمالُ والبنون فينا والوَلَدْ ... الواحدُ القَهَّارُ والربُّ الصَمَدْ
لا نَعْبدُ الأَصنامَ حتى تجتهد لربِّها ونَعْتَبِدْ ... لَحجّه لها الدِّما وحَجّها حتى تَرِدْ» (مرجع سابق (ص 40))
ترجمه: فرمانبرداریم پروردگارا فرمانبرداریم/ پروردگارا بنی اسد آمدهاند/ همانان که از دیار وفا و عطایا و چهارپایانِ نفیساند/ اهل سخاوت و دارای کشتزار و جمعیت هستیم/ و دارای ثروت و فرزندان و پسران هستیم/ یگانه و دارای قهر و قدرت هستیم و البته پروردگار است که بی نیاز است/ بتها را عبادت نمیکنیم تا اینکه تلاش نمایند/ برای پروردگارشان، و عبادت میکنیم/ برای این حج که در آن خون میریزیم و قربانی میکنیم/ و (بنو اسد) حج را با وارد شدن (به مکه) به جای آورند.
همچنین؛ الله متعال ذکر میکند که مشرکین به تقدیر خداوند برای افعال خود استناد میکنند و میگویند: ﴿سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ﴾ [الانعام: 148]
ترجمه: مشرکان خواهند گفت: اگر خدا میخواست ما و پدرانمان شرک نمیورزيديم، و چيزي را حرام نمیکرديم، همين گونه کسانیکه پيش از آنها بودند (پيامبرانشان را) تکذيب کردند، تا اينکه عذاب ما را چشيدند. بگو: آيا نزد شما دانشی هست که آن را برای ما بيرون بياوريد؟ شما جز از گمان پيروی نکرده و فقط از روی گمان و تخمين کار میکنيد.
(چنانکه مشاهده میشود مشرکین به تقدیر و قدرت الله متعال اعتقاد دارند چنانکه عنتره بن شداد (متوفی 608 میلادی) میگوید: «يا عبل أين من المنية مهرب ... إن كان ربي في السماء قضاها» ؛ ای عبل (نام معشوق اوست) از دست مرگ کجا فرار و گریزگاهی برایم هست، وقتی که پروردگارم در آسمان آنرا رقم زده و تقدیر نموده است/مترجم)
پس بر مخالفین لازم است برای استناد به این ادعای حصر نمودن کلی (که شرک روی نمیدهد مگر با اعتقاد ربوبیت در معبود) از نصوص شرعی ثابت نماید که همه کفار عرب بتهایشان را دارای صفات ربوبی یا دارای بعضی از صفات آن میدانستند حال چه به صورت استقلالی یا تأثیر در ربوبیت الله متعال.
امر دوم: ثابت نمودن اینکه مشرکینِ عرب، معتقد به ربوبیت یا بعضی از صفات ربوبی در بتها بودند؛ به تنهایی کافی نیست بلکه بر مخالفین لازم است ثابت نمایند همه آنها بر این امر اجماع داشتند و کسی از مشرکین خلاف این اعتقاد را نداشته است. چرا که اعتماد به حال عرب در استدلال به اینکه مفهوم عبادت و شرک مقید به اعتقاد ربوبیت است؛ این را میطلبد که ثابت شود کل عرب چنین اعتقادی در مورد بتهایشان داشتند. چرا که میگویند الله متعال شرک در عبادت را به مشرکین نسبت نمیدهد مگر به این سبب که آنها معتقد بودند بتهایشان دارای صفات ربوبیت مستقل یا مشارکت در ربوبیت الله داشتهاند!
پس زمانی که نتوانند این را ثابت کنند – و هرگز نخواهند توانست - همه ادلهای که برای استدلال ذکر میکنند مناسب و صحیح نمیباشد.
امر سوم: اگر فرض کنیم که همه مشرکین عرب چنین معتقد بودند که بتهایشان دارای ربوبیت مستقل یا مشارکتی با الله هستند، اثبات این موضوع باز هم برای استدلال به تقیید مفهوم عبادت و شرک در اعتقاد به ربوبیت کافی و صحیح نیست!
چرا که این موضوع دلیلی بر حصر کردن مناطِ حکمِ به شرک، در یک جهت واحد نیست بلکه لازم است ثابت کنند الله متعال حکم شرک را به آنها نداده است مگر به سبب همین اعتقاد و اگر نتوانند این را به اثبات برسانند ناچاراً سخنان و استدلالهایشان باطل خواهد بود ولله الحمد.
پس هر کس میخواهد برای تقیید مفهوم عبادت به اعتقاد یکی از معانی ربوبیت و تقیید شرک به آن استناد کند؛ بر او واجب است تنها دلایلی ذکر کند که این تقیید را میرسانند. اما ادلهای که در آنها به سبب اعتقاد به صفات ربوبی در بتها حکم کفر و شرک بر مشرکین داده شده است – حال چه مستقلی و یا مشارکت با الله- غایت و نهایت آنها این است که این اعتقاد یکی از موجبات شرک است اما هیچ دلیلی بر حصر کردن شرک در آن وجود ندارد. بدین صورت؛ ظاهر و واضح است که تفاوت زیادی وجود دارد میان اینکه گفته شود: اعراب زمان پیامبر مشرک بودند چرا که معتقد به نفع و ضرر ذاتی در بتهایشان بودهاند و اینکه گفته شود: شرک وجود نخواهد داشت مگر با اعتقاد نفع و ضرر ذاتی!
پس لازم است تفاوت این دو قول را درک کنیم.
امر چهارم: اگر بر فرض محال، قبول کنیم که الله متعال بر مشرکین عرب حکم شرک و کفر صادر نکرده مگر به سبب اعتقاد آنها در مورد بتهایشان که دارای صفات ربوبیت مستقل از الله و یا مشارکتی داشتهاند؛ باز هم اثبات این مقدار برای تصحیح این مفهوم (مفهوم عبادت و شرک و مقید کردنشان بر چنین اعتقادی) کافی نخواهد بود چرا که سخن فقط در مورد تحدید مناط حکم بر کفار عرب نیست، بلکه سخن در مورد تحدید مناط مؤثر در حکم شرعی در همه صورتها و احوال و زمانهاست.
پس باز هم بر مخالفین لازم میآید که ثابت کنند: هیچ مناط دیگری بر شرک در حکم شریعت وجود ندارد مگر همین مناط که در کفار عرب متحقق شده است!
درنتیجه؛ نهایت آنچه که در استدلالهایشان وجود دارد – به فرض قبول کردن این استدلالها- این است که حکم شرک و کفر بر مشرکین عرب صادر نشده است مگر به سبب این اعتقاد اما به این معنی نمیباشد که نصوص شرعی دلالت بر وجود مناطهای دیگری ندارند که موجب حکم شرک میشود و در مشرکین عرب وجود نداشته است.
و این یعنی: تفاوت زیادی وجود دارد میان قول به اینکه: حکم شرک و کفر مشرکین عرب صادر نشد مگر به سبب اینکه آنان اعتقاد به صفات ربوبی در بتهایشان بودند و میان این که گفته شود: حکم دادن به شرک امکان نخواهد داشت مگر به سبب اعتقاد ربوبی در بتها!
یکسان دانستن این دو سخن هرگز صحیح نیست مگر در یک حالت و آن اینکه: اثبات شود هیچ شرکی در عالم وجود نداشته است و نخواهد داشت مگر اینکه در مشرکین عرب وجود داشته است.
و همچنین؛ باید اثبات کنند نصوص شرعی دلالت بر این دارند که هیچ شرکی وجود ندارد مگر شرک مشرکین عرب که اثبات این موضوع در توان هیچ کس نیست چنانکه عرب میگوید: دونه خرط القتاد!
زمانی که شرع اسلام مقاصد خود را در توحید، عبادت، شرک، کفر و غیره بیان میکند؛ منحصر در حال کفار عرب و مناقشه و الزام آنها نیست بلکه مقاصد خود را از این موارد در مواضعی دیگر بیان داشته که خارج از حال آنان است که لازم است به آنها اعتبار بخشید و مقاصد شریعت را در همه امور مورد اعتنا قرار داد.
از خلال این چهار وجه ثبت شد؛ شخصی که به حال عرب برای تقیید مفهوم عبادت و شرک به اعتقاد در ربوبیت استناد میکند؛ بر او لازم است به صورت خلاصه چهار مورد زیر را به اثبات برساند:
1- مشرکین عرب در مورد بتهایشان معتقد بودند آنان دارای صفات ربوبی مستقل یا مؤثر در قدرت و اراده الله هستند.
2- مشرکین عرب بر این اعتقاد و باور اجماع داشتند و هیچ اختلافی میان آنها نبود.
3- الله متعال آنها را مشرک ندانست مگر به سبب این اعتقاد.
4- نصوص شرعی دلالت بر این دارند که هیچ مناط دیگری برای اثبات شرک در عبادت وجود ندارد مگر این مناطِ متحقق در شرک عرب.
اگر مخالفین نتوانند همه این چهار مورد را اثبات نمایند؛ استدلالهایشان باطل خواهد بود و همچنین؛ اگر یکی از این چهار مورد را به اثبات نرسانند، استدلالشان به حال عرب برای تقیید مفهوم عبادت در اعتقاد ربوبیت، باطل خواهد بود.
پس با توجه به این چهار وجه که بیان شد؛ اعتماد بر تحریر حال مشرکین عرب در جهت منحصر کردن برای اثبات تقیید مفهوم عبادت و شرک به اعتقاد ربوبیت، هرگز صحیح نمیباشد و این اصل به هیچ وجه اصلی معتمد و صحیح نخواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته