الله متعال از برخی کفار خبر میدهد که آنها اصل انحراف خود را در برابری قرار دادن میان الله و بزگانشان میدانند چنانکه میفرماید: «تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ، إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ» [شعراء:97-98].
یعنی: سوگند به خدا ما در گمراهی آشكاری بوديم. آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر میساختيم.
مساوی بودن در اینجا به صورت مطلق آمده و به نوعی خاص، مقیّد نشده است و مفهوم آن چنین است که هر نوع برابری قرار دادن میان الله و مخلوقاتش، داخل در شرک و عبادت غیر الله قرار دارد. بدین ترتیب؛ هر کس میان الله و بین یکی از مخلوقات در حُب، طاعت، خلق، تعظیم و تدبیر امور کَون برابری و تساوی قرار دهد؛ در شرک واقع شده است چرا که مساوات در همه این معانی وجود دارد.
کسی که در کلام مفسرین تأمل نماید در مییابد که عباراتشان در تفسیر مساوات و برابریِ یادشده در آیه، متنوع و مختلف است. بعضی از آنان این برابری را در عبادت میدانند، بعضی دیگر آن را در طاعت، بعضی آن را در تعظیم و بعضی نیز برابری را به صورت مطلق بیان کردهاند اما هیچ یک از آنان بیان نداشتهاند که این برابری فقط زمانی رخ خواهد داد که همراه با اعتقاد ربوبیت یا یکی از صفات و معانی ربوبیت در مخلوق -به صورت مستقل یا متأثر بر ذات الله سبحان- باشد!
آن دسته از مفسرین که این برابری را عبادت دانستهاند میبایست مُرادشان از عبادت را از سایر سخنانشان فهم و تفسیر نمود نه بر اساس تعریفِ عبادتی که خود به آن معتقدیم!
مقاتل بن سلیمان میگوید: «إِذْ نُسَوِّيكُمْ» یعنی: نعدلكم يا معشر الشياطين بِرَبِّ الْعالَمِينَ في الطاعة فهذه خصومتهم» (تفسیر مقاتل بن سلیمان 3/247)
ترجمه: ای گروه شیاطین، ما شما را در طاعت با پروردگار جهانیان برابر و یکسان قرار دادیم و این خصومتِ میان آنهاست.
امام طبری در تفسیر آیه میفرماید: «يقول الغاوون للذين يعبدونهم من دون الله: تالله إن كنا لفي ذهاب عن الحقّ حين نعدلكم برب العالمين فنعبدكم من دونه»
ترجمه: گمراهان به کسانی که غیر از الله، آنان را پرستش میکردند میگویند: به الله قسم ما از حق رویگردان بودیم زمانی که شما را با پروردگار جهانیان مساوی قرار دادیم و به جای او شما را عبادت نمودیم.
سپس میفرماید: «وبنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل» (جامع البيان في تأويل القرآن 17/599)
و اهل تفسیر نیز مانند آنچه که گفتیم را بیان کردهاند.
امام طبری رحمه الله مُراد خود از عبادت را در تفسیر آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» اینگونه بیان میکند: «لك اللهم نَخشعُ ونَذِلُّ ونستكينُ، إقرارًا لك يا رَبنا بالرُّبوبية لا لغيرك... وإنما اخترنا البيان عن تأويله بأنه بمعنى نَخشع ونذلّ ونستكينُ، دون البيان عنه بأنه بمعنى نرجو ونَخاف- وإن كان الرّجاء والخوف لا يكونان إلا مع ذلة- لأنّ العبودية، عندَ جميع العرب أصلُها الذلّة» (مرجع سابق 1/159)
ترجمه: پروردگارا، فقط برای تو خشوع، تذلل و فروتنی داریم و به ربوبیت تو اقرار داریم نه کس دیگر، تفسیر این آیه را به معنای خشوع، ذلت و فروتنی برگزیدیم نه به معنای رجاء و خوف گرچه این دو نیز همواره، همراه ذلّتاند چرا که نزد همه عربها، اصل عبودیت اظهار ذلّت است.
ایشان همچنین به صورت خلاصهوار، معنا و مفهوم عبادت را اینگونه بیان میدارد: «وقد دللنا فيما مضى من كتابنا هذا على أن معنى العبادة: الخضوعُ لله بالطاعة، والتذلل له بالاستكانة» (مرجع سابق 1/385)
بر معنا و مفهوم عبادت، در آنچه که گذشت اینچنین دلایل ذکر کردیم که به معنای خضوع برای الله با طاعت و تسلیمپذیری برای وی همراه با فروتنی است.
ایشان در تفسیر آیه «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا» [نساء: 36] در تفاوت قائل بودن میان عبادت و ربوبیت میگوید: «يعني بذلك جل ثناؤه: وذِلُّوا لله بالطاعة، واخضعوا له بها، وأفردوه بالربوبية، وأخلصوا له الخضوع والذلة، بالانتهاء إلى أمره، والانزجار عن نهيه، ولا تجعلوا له في الربوبية والعبادة شريكًا تعظمونه تعظيمكم إياه» (مرجع سابق 7/5)
ترجمه: الله متعال بیان میدارد که با طاعت برای او ذلّت خود را ثابت کنید و با آن در مقابلش خاضع باشید و او را در ربوبیت یگانه و بدون شریک بدانید و خضوع و ذلّت را با انجام اوامرش برای او خالص کنید و از نواهی او امتناع ورزید و در ربوبیت و عبادت برای او شریکی قرار ندهید به گونهای که مانند تعظیم او آن را نیز تعظیم کنید.
ظاهر کلام طبری این است که ایشان بر تفسیر برابری در عبادت، اجماع نقل میکند و مقتضی آن است که مفسرین بر این امر اجماع دارند که مُراد از برابری در این آیه، برابری میان الله با مخلوقات در فروتنی، تذلل و طاعت است. واحدی میگوید: «قَالُوا يعني الغاوين، {وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ} [الشعراء: 96] مع معبوديهم: {تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ {97} إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ {98} } [الشعراء: 97-98] والله ما كنا إلا في ضلال حيث سويناكم بالله فأعظمناكم وعدلناكم به» (الوسيط في تفسير القرآن المجيد 3/357)
ترجمه: گمراهان در آنجا به كشمكش میپردازند و به معبودانشان میگويند: سوگند به خدا ما در گمراهی آشكاری بوديم، آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر میساختيم.
به خدا سوگند در اینکه شما را با الله مساوی و شما را تعظیم و برابر با او قرار دادیم در ضلالت و گمراهی بودیم.
و در سوره انعام بیان میکند که مساوات مشرکین در عبادت بود که ذکرش خواهد آمد.
قرطبی میگوید: «تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ» یعنی: «فِي خَسَارٍ وَتَبَارٍ وَحَيْرَةٍ عَنِ الحق بينة إذا اتَّخَذْنَا مَعَ اللَّهِ آلِهَةً فَعَبَدْنَاهَا كَمَا يُعْبَدُ، وهذا معنى قوله: (إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ) أَيْ فِي الْعِبَادَةِ» (الجامع لأحكام القرآن 13/115)
ترجمه: در خسارت و حیرت از حق بودیم زمانی که همراه الله معبودانی جعل کرده و همانگونه که او پرستش میشد آنها را را نیز پرستش کردیم و این همان است که بیان داشته «إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ» یعنی در عبادت.
ایشان مفهوم عبادت را اینگونه روشن میکند که عبارت است از طاعت و تذلل. بنابراین مُراد از تساوی این است که آنان در طاعت و تذلل میان الله و یکی از مخلوقاتش، تساوی و برابری ایجاد کردند.
عز بن عبدالسلام تصریح میکند که مُراد از تساوی در اینجا، فقط در عبادت بوده و مُراد از آن تساوی در ربوبیت نمیباشد، آنجا که میفرماید: « العدل التسوية؛ أي: لا تسووا بالله شیئاً في العبادة والمحبة، فإنهم عبدوا الأصنام کعبادته وأحبوها کحبه، ولذلک قالوا في النار: {تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ {97} إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ {98} } [الشعراء: 97-98] و ما سووهم به إلا في العبادة والمحبة دون أوصاف الکمال ونعوت الجلال» (الإشارة والإیجاز إلی أنواع المجاز (ص 55))
ترجمه: عدل همان تساوی قرار دادن است یعنی در عبادت و محبت، چیزی را با الله مساوی نکنید. مشرکین همانگونه که الله را پرستش میکردند بتها را نیز عبادت میکردند و آنها را دوست داشتند همانگونه که الله را دوست داشتند. به همین دلیل در آتش جهنم میگویند: سوگند به خدا ما در گمراهی آشكاری بوديم آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر میساختيم. و چیزی را با او مساوی قرار ندادند مگر در عبادت و محبت آن هم بدون اوصاف کمال و نعتهای جلال و عظمت (ربوبیت).
ابن کثیر میگوید: «وَيَقُولُونَ وَقَدْ عَادُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْمَلَامَةِ: {تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ} أَيْ: نَجْعَلُ أَمْرَكُمْ مُطَاعًا كَمَا يُطَاعُ أَمْرُ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَعَبَدْنَاكُمْ مَعَ ربِ الْعَالَمِينَ» (تفسیر القرآن العظیم 6/105)
ترجمه: آنان در حالی که خود را ملامت میکنند میگویند: سوگند به خدا ما در گمراهی آشكاری بوديم آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر میساختيم. یعنی: امر شما را اطاعت میکردیم همانگونه که امر پروردگار جهانیان را اطاعت میکردیم و همراه با پروردگار، شما را عبادت مینمودیم.
ایشان طاعت را ذکر کرده که نوعی از عبادت است. او عبادت شرعی را اینگونه معرفی میکند: «عِبَارَةٌ عَمَّا يَجْمَعُ كَمَالَ الْمَحَبَّةِ وَالْخُضُوعِ وَالْخَوْفِ» (مرجع سابق 1/134)
عبادت، عبارت است از جمع میان کمال محبت، خضوع و خوف.
بدینگونه آیه، سخن از مساوات میان الله و خلقش در کمال محبت، خضوع و خوف به میان آورده است.
سمین الحلبی میگوید: « قوله تعالی: {إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ} أي: نعدلکم به، فنجعلکم سواءً في العبادة» (عمدة الحفاظ في تفسیر أشرف الألفاظ 2/242)
ترجمه: آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر میساختيم. یعنی: شما را همتای او قرار دادیم و در عبادت نمودن، شما را یکسان قرار دادیم.
ایشان معنای عبادت را در تفسیر آیه {إِيَّاكَ نَعْبُدُ}، اینگونه بیان میدارد: «أي: نذل ونخضع، والعبودیة: إظهار التذلل، والعبادة أبلغ لأنها غایة التذلل» (مرجع سابق 3/20)
ترجمه: تنها تو را میپرستیم، یعنی: ذلّت و خضوع ما فقط برای توست و عبودیت به معنای اظهار تذلل بوده و عبادت، بلیغ تر از آن است چرا که اوج تذلل میباشد.
بدین ترتیب؛ معنای کلام او چنین است: مشرکین، غیر الله را با الله متعال در تذلل و خضوع مساوی قرار میدادند.
خازن میفرماید: «أي نعدلكم بِرَبِّ الْعالَمِينَ فنعبدكم» (لباب التأویل 5/121)
یعنی شماها را با پروردگار جهانیان همتا قرار دادیم و در نتیجه عبادتان کردیم. ایشان معنای عبادت را اینگونه بیان میکند: «والعبادة أقصى غاية الخضوع والتذلل، وسمي العبد عبدا لذلته وانقياده» (مرجع سابق 1/22)
عبادت؛ نهایت خضوع و تذلل است و از این جهت شخص را عبد میگویند چون دارای ذلت و انقیاد (فرمانبرداری) است.
بدین ترتیب؛ معنا و مفهوم کلام او چنین است: مشرکین، غیر الله را با الله در غایت و نهایت خضوع و تذلل مساوی قرار میدادند.
سمرقندی میگوید: «{إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ} يعني: نطيعكم كما يطيع المؤمنون أمر الله عز وجل» (بحر العلوم 2/560)
ترجمه: معنی آیه چنین است: آنگونه که مؤمنان امر الله را اطاعت میکنند ما نیز شما را اطاعت میکنیم.
خلاصه دلالت این آیه بر مفهوم عبادت، چنین است که الله متعال برابری مطلق میان خود و خلقش را داخل در مفهوم شرک و عبادت برای غیر خود قرار داده است و آن را مقید به اعتقاد یکی از معانی ربوبیت در مخلوق، به صورت استقلالی یا تأثیرگذار بودن بر قدرت و اراده خود نکرده است. چنان که مشاهده شد کلام مفسرین بر این اطلاق تأکید نموده و اعتباری برای چنین قیدی قائل نشدهاند و مقتضی آن چنین است که عبادت؛ یگانه دانستن الله است در هر چیزی از معانی ذلت و خضوع، و همچنین ربوبیت در آن واجب است که خالصانه برای الله واقع شود. از جمله آنها نهایت و غایت ذلت و خشوع همراه محبت است که حقیقت عبادت میباشد. این معنا را الله متعال در چندین موضع ذکر کرده که از جمله آنها مساوات و برابری قرار دادن بت ها با الله توسط مشرکین در محبت است چنانکه میفرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ» [البقرة:165]
با وجود اختلاف میان مفسران در مُراد از «كَحُبِّ اللَّهِ» که بر دو قول مشهور میباشد اما اقوال آنان بر تفسیر محبت مشرکین به بتهایشان با برابری مطلق در معنای محبت است در حالی که هیچ ارتباطی به اعتقاد ربوبیت میان آن قرار ندادهاند. از جمله کسانی که مساوی قرار دادن بتها را در محبت به صورت مطلق ذکر کرده، زجاج است آنجا که میگوید: «وقوله عزَّ وجلَّ: (يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ) أي يُسَوُّون بين هذه الأوثان وبين اللَّه - عزَّ وجلَّ - في المحبة» (معاني القرآن وإعرابه 1/237)
ترجمه: این بتها را در محبت، با الله عزوجل یکسان قرار میدهند.
بغوی میگوید: {يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ} «أَيْ يُحِبُّونَ آلِهَتَهُمْ كَحُبِّ الْمُؤْمِنِينَ اللَّهَ، وَقَالَ الزَّجَّاجُ: يُحِبُّونَ الْأَصْنَامَ كَمَا يُحِبُّونَ اللَّهَ لِأَنَّهُمْ أَشْرَكُوهَا مَعَ اللَّهِ، فَسَوَّوْا بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ أَوْثَانِهِمْ فِي الْمَحَبَّةِ» (معالم التنزیل 1/178)
ترجمه: مفهوم آیه چنین است که آنان معبودانشان را دوست دارند همانگونه که مؤمنان، الله را دوست دارند و زجاج گفته است: بتها را دوست دارند چنانکه الله را دوست دارند چون آنها این بتها را شریک الله قرار دادهاند و میانشان با الله در محبت، تساوی ایجاد کردهاند.
ابن عطیه میگوید: «ومعنى كحبهم أي يسوون بين محبة الله ومحبة الأوثان» (المحرر الوجیز 1/234)
ترجمه: معنای حُب و دوست داشتن آنها این است که مشـرکین، میان محبت الله و محبت بتها تساوی و برابری ایجاد کردهاند.
از کسانی که محبت را بر اساس آثار و مقتضیات آن تفسیر نموده، زمخشری است که میگوید: «كَحُبِّ اللَّهِ كتعظيم اللَّه والخضوع له» (الکشاف 1/237)
ترجمه: مانند حب و دوست داشتن الله به مثابه تعظیم و بزرگداشت و خضوع برای اوست.
رازی میگوید: «أَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَى: يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ الْمُرَادُ مَحَبَّةَ ذَاتِهِمْ فَلَا بُدَّ مِنْ مَحْذُوفٍ، وَالْمُرَادُ يُحِبُّونَ عَبادَتَهُمْ أَوِ التَّقَرُّبَ إِلَيْهِمْ وَالِانْقِيَادَ لَهُمْ، أَوْ جَمِيعَ ذَلِكَ» (التفسیر الکبیر 1/174)
ترجمه: اما بدان که منظور از این قول الله متعال که میفرماید: «يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»، محبت ذات آنها نیست بلکه باید محذوفی اینجا باشد و مُراد این است که آنان عبادت بتها یا تقرب به آنها و انقیاد و اطاعت از آنها را دوست دارند یا میتوان گفت همه این موارد مُراد است. سپس اشکالی مطرح میکند و با جواب آن، منظور خود را واضح و آشکارتر بیان میدارد. او میگوید: «فَإِنْ قِيلَ: الْعَاقِلُ يَسْتَحِيلُ أَنْ يَكُونَ حُبُّهُ لِلْأَوْثَانِ كَحُبِّهِ لِلَّهِ، وَذَلِكَ لِأَنَّهُ بِضَرُورَةِ الْعَقْلِ يَعْلَمُ أَنَّ هَذِهِ الْأَوْثَانَ أَحْجَارٌ لَا تَنْفَعُ، وَلَا تَضُرُّ، وَلَا تَسْمَعُ، وَلَا تُبْصِرُ وَلَا تَعْقِلُ، وَكَانُوا مُقِرِّينَ بِأَنَّ لِهَذَا الْعَالَمِ صَانِعًا مُدَبِّرًا حَكِيمًا وَلِهَذَا قَالَ تَعَالَى: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ [الزمر: 38] وَمَعَ هَذَا الِاعْتِقَادِ كَيْفَ يُعْقَلُ أَنْ يَكُونَ حُبُّهُمْ لِتِلْكَ الْأَوْثَانِ كَحُبِّهِمْ لِلَّهِ تَعَالَى، وَأَيْضًا فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَكَى عَنْهُمْ أَنَّهُمْ قَالُوا: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى [الزُّمَرِ: 3] وَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ، كَانَ الْمَقْصُودُ الْأَصْلِيُّ طلب مرضات اللَّهِ تَعَالَى، فَكَيْفَ يُعْقَلُ الِاسْتِوَاءُ فِي الْحُبِّ مَعَ هَذَا الْقَوْلِ، قُلْنَا قَوْلُهُ: يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ أَيْ فِي الطَّاعَةِ لَهَا، وَالتَّعْظِيمِ لَهَا، فَالِاسْتِوَاءُ عَلَى هَذَا الْقَوْلِ فِي الْمَحَبَّةِ لَا يُنَافِي مَا ذَكَرْتُمُوهُ» (مرجع سابق)
اگر گفته شود: بسیار بعید و محال است که شخص عاقل بتها را مانند الله دوست داشته باشد چرا که ضرورت عقلی ثابت میکند این بتها سنگهایی هستند که هیچ نفع و ضرری نمیرسانند و نمیشنوند و نمیبینند و تعقل ندارند. مشـرکین نیز اقرار میکردند که این جهان، خالق و مدبّری حکیم دارد و به همین دلیل الله متعال میفرماید: {و اگر از آنان بپرسی که چه کـسی آسمانها و زمين را آفريده است؟ خواهند گفت: الله} همراه با این اعتقاد، چگونه امکان دارد این بتها را مانند الله دوست داشته باشند؟ همچنین الله متعال از آنها حکایت میکند که گفتهاند: {ما آنان را پرستش نمیکنيم مگر برای آنکه ما را به خداوند نزديک گردانند} و چون اینگونه است پس مقصود و هدف اصلی، کسب رضایت الله متعال است لذا چگونه یکسان دانستن در حُب با چنین قولی جمع میشود و معقول است؟! میگوییم: اینکه فرموده {و آنها را مانند خدا دوست میدارند} یعنی در طاعت و تعظیم آنها است که در این صورت یکسان قرار دادن در محبت بر اساس این قول، منافاتی با آنچه ذکر نمودید ندارد. (یعنی کلام مفروض را صحیح و ثابت میداند).
نسفی میگوید: «{كَحُبّ الله} كتعظيم الله والخضوع له أي يحبون الأصنام كما يحبون الله يعني يسوون بينهم وبينه في محبتهم لأنهم كانوا يقرون بالله ويتقربون إليه» (مدارک التنزیل 1/98)
{كَحُبّ الله} یعنی مانند تعظیم الله و خضوع برای او به این معنا که بتها را دوست داشتند همانگونه که الله را دوست داشتند یعنی: بین بتهایشان و الله در این محبت تساوی قرار میدادند چرا که آنها به الله اقرار داشتند و به او تقرّب میجستند.
وجه شاهد در این نمونهها این است که الله متعال از مشرکین که در جانب عبادت با مؤمنین متفاوت هستند؛ صفتی برایشان ثابت میکند و آن هم تساوی و برابری میان الله و بتهایشان است در معنی محبت یا در مقتضای چنین محبتی.
مقتضی این وصف چنین است که هر کس میان الله و یکی از مخلوقاتش در محبت یا غیر آن تساوی ایجاد کند در یکی از خصائص مشرکین در جانب عبادت واقع شده و مانند آنها مشرک میباشد، حال این محبت از اعتقاد ربوبیت نتیجه شده باشد یا خیر. از جمله مواضعی که الله متعال ذکر نموده که مشرکین در مطلق برابری میان او و مخلوقاتش واقع شدهاند این آیه است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ» [الأنعام:1] ستايش خداوندی را که آسمانها و زمين را آفريده، و تاريکیها و روشنايیها را پديد آورده است، با اين همه، کسانی که به پروردگارشان کفر ورزيدهاند (غير او را) با پروردگارشان برابر میدانند.
اما باید دانست که مُراد از آن فقط خبر از حال کفار نیست بلکه ملزم کردن آنان به اجماع مسلمین و احتجاج علیه آنان است به همین دلیل امام طبری بعد از بیان معنای آن میگوید: «فسبحان الله ما أبلغها من حجة، وأوجزها من عظة» (جامع البيان في تأويل القرآن 9/147)
ترجمه: سبحان الله چه حجت بلیغ و چه موعظهای مختصر و مفید میباشد.
بدین ترتیب؛ معنای آیه چنین میشود: نهی از مساوات و برابری غیر الله با الله در هر چیزی که مختص اوست. همچنین هر کسی در چنین مساواتی واقع شود دچار شرک و کفر شده است. مُراد از «يَعْدِلُونَ» این است که آنان غیر الله را با او مساوی قرار دادند و چنانکه معلوم و واضح است مقصود از آیه، مساوات کلی و مطلق نیست چرا که احدی از کفار معتقد نبود که مخلوقی از مخلوقات، در همه چیز و همه صفات با الله مساوی و برابر است بلکه مُراد از آن مساواتی جزئی است. اقوال مفسرین نیز در تحدید تساوی قرار دادن کفار میان غیر الله با او متفاوت و متنوع است. بعضی از آنان این تساوی را در عبادت میدانند و بعضی نیز مطلق شرک و مساوات را ذکر کردهاند. در هر صورت؛ آیه دلالت بر مفهوم عبادت دارد و اینکه اعتقاد ربوبیت یا یکی از معانی آن در معبود شرط نیست حال این ربوبیت استقلالی باشد یا تأثیرگذار بر ذات الله عزوجل!
اما تفسیر عدل در آیه به عبادت، قول بسیاری از مفسران است و ظاهر دلالت آن نیز همین امر را میرساند. از جمله کسانی که این مفهوم را ذکر کردهاند امام طبری میباشد که میفرماید: «يجعلون له شريكًا في عبادتهم إياه، فيعبدون معه الآلهة والأنداد والأصنام والأوثانَ، وليس منها شيء شرِكه في خلق شيءٍ من ذلك، ولا في إنعامه عليهم بما أنعم به عليهم، بل هو المنفرد بذلك كله» (جامع البيان في تأويل القرآن 9/146)
ترجمه: در عبادت کردنِ او شریکانی قرار دادند که در نتیجه همراه او، معبودان و همتایان و بتها را پرستش میکردند حال آنکه در خلقت این موارد و همچنین نعمتهایی که به آنها داده است هیچ شریکی برای پروردگار نیست و در آنها بیشریک است.
و تعبیر عبادت در کلام او همان را ثابت میکند که قبلا خود از آن سخن گفت و ما نیز آن را ذکر کردیم.
زجاج میگوید: «فذكر أعظم الأشياء المخلوقة لأن السماءَ بغير عمد ترونها والأرض غيرُ مائِدةٍ بنا، ثم ذكر الظلُماتِ والنورَ، وذكَر أمرَ الليل والنهار، وهو مما به قِوَامُ الخَلق، فأعلمَ اللَّهُ عزَّ وجلَّ أن هذه خَلْق له، وأن خالقها لا شيءَ مثْلُه. وأعلم مع ذلك أن الذين كفروا بِرَبهِم يَعدِلونَ، أي يجعلون لِلَّهِ عَدِيلاً. فيعبدون الحجارة المَوَاتَ، وهم يُقرون أنَّ الله خَالِق مَا وَصف» (معاني القرآن وإعرابه 2/227)
در این آیه، عظیمترین مخلوقات را ذکر نموده است، چنانکه آسمان را بدون ستونهايی قابل رؤیت باشد و زمین را برای ما گسترانیده است سپس تاریکیها و نور را ذکر کرده و بعد از آن، از شب و روز سخن به میان آورده که قوام خلق بر آنها استوار است. بدین ترتیب؛ الله متعال میداند که اینها مخلوقات اویند و خالقشان مثال و مانندی ندارد، همچنین آگاه است به اینکه کسانی که به پروردگارشان کفر ورزيدهاند (غير او را) با پروردگارشان برابر میدانند. به این معنا که آنها را نظیر و مانند او قرار میدادند که نتیجه آن پرستش سنگهای بیجان بود در حالی که اقرار میکردند الله خالق آن چیزی است که خود وصف میکند.
ایشان معنای عبادت را اینگونه معرفی میکند: «معنى العبادة في اللغة: الطاعةُ مع الخُضُوع... فمعنى {إِياك نًعْبُدُ}: إِياك نطيع الطاعة التي - نَخضَع مَعها» (مرجع سابق 1/48)
ترجمه: معنای عبادت در لغت طاعت همراه با خضوع است در نتیجه؛ معنای آیه «تنها تو را عبادت میکنیم» این است که طاعت ما فقط برای توست، طاعتی که همراه با خضوع باشد.
واحدی میگوید: «{بربهم يعدلون} الحجارةَ والأصنام فيعبدونها معه» (الوجیز 1/344)
ترجمه: {بربهم يعدلون} به این معناست که آنان سنگ و بتهای خود را همراه با الله عبادت میکردند.
در تعریف عبادت نیز میگوید: «هي الطاعة مع الخضوع» (الوسیط 1/68)
ترجمه: عبادت طاعت همراه با خضوع است.
بدین ترتیب؛ معنای آیه نزد وی چنین است که مشـرکین، بتهای خود را در طاعت و خضوع مساوی با الله قرار میدادند.
سمعانی میگوید: {ثمَّ الَّذين كفرُوا برَبهمْ يعدلُونَ} قَالَ الْكسَائي: عدل الشّـَيْء بالشَّيْء: إِذا ساواه بِهِ، وَمِنْه الْعدْل. وَمَعْنَاهُ: يعدلُونَ بِاللَّه غير الله، وَقَالَ مُجَاهِد: مَعْنَاهُ: ثمَّ الَّذين كفرُوا برَبهمْ يشركُونَ، والمعنيان متقاربان؛ لِأَن من سَاوَى غير الله بِاللَّه؛ فقد أشرك» (تفسیر القرآن 2/86)
ترجمه:کسائی میگوید: عدل در دو چیز، مساوی قرار دادن آنها با هم است که معنای آیه چنین خواهد بود: غیر الله را با الله مساوی قرار دادند. مجاهد میگوید: معنای آن چنین است: کسانی که به پروردگارشان کفر ورزيدهاند برای او شریکانی قرار میدادند و شرک میکردند. هر دو معنا نزدیک به هم است چون آن کس که غیر الله را با او مساوی و برابر قرار دهد در حقیقت، شرک ورزیده است.
چنانکه میبینیم او مساوات را به صورت مطلق ذکر کرده و قیدی به عنوان ربوبیت برای آن ذکر نکرده است. پس هر کس غیر الله را در هر یک از معانی و صفات مخصوص الله با او برابر و مساوی قرار دهد در شرک واقع شده است.
لازم به ذکر است که نزد وی معنای شرک چنین است: «هو أَن يجمع مَعَ الله غير الله فِيمَا لَا يجوز إِلَّا لله» (مرجع سابق 2/121)
یعنی: جمع کردن غیر الله با او در چیزی که فقط مختص الله است و برای غیر او جایز نیست.
چنانکه مشاهده میشود مساوات را به ربوبیت مقید نکرده است بلکه به صورت مطلق، هر آنچه را که مختص الله باشد بیان نموده است.
خازن میگوید: «والذين كفروا بعد هذا البيان بربهم يشركون وأصل العدل، مساواة الشيء بالشيء. والمعنى: أنهم يعدلون بالله غير الله ويجعلون له عديلا من خلقه فيعبدون الحجارة مع إقرارهم بأن الله خلق السموات والأرض» (لباب التأویل 2/117)
ترجمه: کافران بعد از این بیان به پروردگارشان شرک ورزیدند و اصل عدل، مساوات یک چیز با چیز دیگر است. بدین معنا که: آنان الله را با غیر او برابر کردند و نظایری از مخلوقات برایش قرار دادند و سنگها را پرستش کردند در حالی که اقرار میکردند الله آسمانها و زمین را خلق نموده است.
معنای عبادت نزد وی را نیز قبلا بیان کردیم.
ابوالسعود بر اساس ترکیب آیه؛ معنای آن را اینگونه بیان میدارد: «والمعنى أنه تعالى كمختص باستحقاق الحمدِ والعبادةِ باعتبار ذاتِه وباعتبار ما فصَّل من شئونه العظيمة الخاصة به الموجبة لقصر الحمد والعبادة عليه ثم هؤلاء الكفرةُ لا يعملون بموجبه ويعدِلون به سبحانه أي يسوُّون به غيره في العبادة التي هي أقصى غايات الشكر الذي رأسُه الحمدُ مع كون كل ما سواه مخلوقاً له غيرَ متّصفٍ بشيء من مبادىء الحمد وكلمة ثم لاستبعاد الشرك بعد وضوحِ ما ذُكر من الآيات التكوينية القاضية ببطلانه» (إرشاد العقل السلیم 3/105)
ترجمه: معنای آیه چنین است، آن چنانکه الله متعال به اعتبار ذاتش و همچنین به اعتبار شئون عظیمی که مخصوص خود اوست مستحق حمد و عبادت است؛ شئونی که حمد و عبادت را خاص او میکند. سپس این کفار به موجبات آن عمل نمیکنند و چیزهایی دیگر را در عبادت، با او مساوی قرار میدهند؛ عبادتی که نهایت مرتبه شکر است که در رأس آن حمد وجود دارد حال آنکه هر چه غیر اوست مخلوق اوست و شایسته کلمه حمد نیستند و کلمه "ثم" برای بعید و دور بودن شرک بعد از وضوح آیات تکوینی است که بطلان آن را قطعی میکند.
اما در مورد اینکه تفسیر "عدل" در آیه به شریک یا مساوات بدون در برداشتن عبادت است، اگر فرض را بر آن بگذاریم مُراد از آن، مساوات کامل نیست بلکه مساواتی جزئی را در بردارد. چنانکه معنی آیه این را میرساند که هر نوع مساوات قرار دادن غیر الله در خصائص او؛ داخل در شرکی است که با توحید الله متعال در عبادت منافات دارد.
اما کلام علمایی که "عدل" را به مطلق شراکت و مساوات تفسیر کردهاند بر اساس آنچه ذکر شد اشکالی وارد نمیکند چرا که غایت آنچه که در موردش گفته شد این است که: کلامی مجمل است و در کلام مبیّن قدحی وارد نمیکند و معارض آن نیست بلکه واجب است بر کلام مبیّن حمل شود و با کمک آن تفسیر نمود.
بعضی از علمای اهل سنت به این نوع از نصوص برای مفهوم عبادت و بیان شرک استناد کرده و فرمودهاند که اعتقاد به یکی از معانی ربوبیت در آن شرط نیست، چنانکه ابن تیمیه رحمه الله میفرماید: «المشركون لا يُسَوُّون بينه وبين غيره في كل [شيء]، فان هذا لم يقله أحدٌ من بني آدم، وهو ممتنع لذاتِه امتناعًا معلومًا لبني آدم، لكن منهم من جَحَده وفَضَّلَ عليه غيرَه في العبادة والطاعة، لكن مع هذا لم يثبِتْه ويُسوِّ بينه وبين غيرِه في كل شيء، بل في كثير من الأشياء. فمن سوَّى بينه وبين غيرِه في أمرٍ من الأمور فهو مشركٌ، قال الله تعالى (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ) أي يعدلون به غيره، يقال: عَدَلَ به أي جعله عديلاً لكذا ومثلاً له. وقال تعالى: (وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ) إلى قوله: (إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ) وقال تعالى: (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ)» (جامع المسائل، جمع عزیز شمس ورفاقه 3/279)
ترجمه: مشرکان میان الله و غیر او در هر چیزی مساوات قائل نبودند و این قول را هیچ یک از بنی آدم نگفته است چرا که ممتنع و بسیار غیر ممکن میباشد به صورتی که برای هر کسی واضح و معلوم است اما بعضی از مشـرکین، الله متعال را انکار کرده و غیر او را در عبادت و طاعت بر وی برتری میدادند اما با این وجود، الله را در همه چیز با غیر او مساوی قرار نمیدادند بلکه در بسیاری از موارد این کار را میکردند. پس هر کس در هر امری از امور، الله را با غیر او مساوی قرار دهد چنین شخصی مشرک است، الله متعال میفرماید: ستايش خداوندی را که آسمانها و زمين را آفريده، و تاريکی ها و روشنايیها را پديد آورده است، با اين همه، کسانی که به پروردگارشان کفر ورزيدهاند (غير او را) با پروردگارشان برابر میدانند.
يعنی غیر الله را با او مساوی قرار میدادند، گفته شده است: "عَدَلَ به" یعنی او را نظیر و مانند برایش قرار داد. الله تعالی میفرماید: و دوزخ برای گمراهان آشكار میگردد...تا آنجا که میفرماید: آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر میساختيم. و میفرماید: و دستهای از مردم هستند که همتايانی برای خدا میگيرند و آنها را مانند خدا دوست میدارند.
همچنین وی فرموده است: «اللّه تعالی لایجوز أن یُساوَی بغیرِه في شيء من الأشیاء ولهذا قال تعالی: {ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ} أي: یجعلون له عِدلاً، والعدل: المثل. وقد قدَّمنا أن المعادلة في کل شيء لم یفعلها أحدٌ، فعُلِمَ أن من جَعل له عِدلاً في شيء من الأشیاء فقد عدل بربه» (جواب الاعتراضات المصریة (ص 117))
ترجمه: الله متعال جایز نمیداند که چیزی با او مساوی قرار داده شود، به همین دلیل میفرماید: با اين همه، کسانی که به پروردگارشان کفر ورزيدهاند (غير او را) با پروردگارشان برابر میدانند.
يعنی: همتایانی برای او قرار داده بودند، عدل نیز به معنای مثل و مانند است و چنانکه قبلا گفته شد؛ مساوی و برابر قرار دادن در همه چیز و همه نوع (صفت) را کسی تا به حال انجام نداده است. بدین ترتیب؛ دانسته میشود که هر کس در چیزی یا صفتی، مثل و مانندی برای الله قرار دهد او را در آن نوع با پروردگار مساوی قرار داده است.
ابن قیم نیز فرموده است: «وَهَذِهِ التَّسْوِيَةُ الْمَذْكُورَةُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى حِكَايَةً عَنْهُمْ. وَهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ لِآلِهَتِهِمْ وَأَنْدَادِهِمْ، وَهِيَ مُحْضَرَةٌ مَعَهُمْ فِي الْعَذَابِ {تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ - إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ} [الشعراء: 97 - 98] وَمَعْلُومٌ أَنَّهُمْ لَمْ يُسَوُّوهُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ فِي الْخَلْقِ وَالرُّبُوبِيَّةِ. وَإِنَّمَا سَوَّوْهُمْ بِهِ فِي الْمَحَبَّةِ وَالتَّعْظِيمِ.
وَهَذَا أَيْضًا هُوَ الْعَدْلُ الْمَذْكُورُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى {ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ} [الأنعام: 1] أَيْ يَعْدِلُونَ بِهِ غَيْرَهُ فِي الْعِبَادَةِ الَّتِي هِيَ الْمَحَبَّةُ وَالتَّعْظِيمُ. وَهَذَا أَصَحُّ الْقَوْلَيْنِ» (مدارج السالکین 3/22)
ترجمه: تسویه (برابر دانستن) یاد شده در کلام الله متعال از آنان حکایت میکند در حالی که داخل آتش جهنماند، و در حالی که آنان نیز همراه شریکان و معبودانشان در عذاباند خطاب به آنها میگویند: سوگند به خدا ما در گمراهی آشكاری بوديم. آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر میساختيم. معلوم و آشکار است که آنان معبودانشان را در خلق و ربوبیت با الله مساوی قرار نمیدادند بلکه این برابری و تساوی در محبت و تعظیم بود. این همان عدل مذکور در قول خداوند است که فرمود: با اين همه، کسانی که به پروردگارشان کفر ورزيدهاند (غير او را) با پروردگارشان برابر میدانند. يعنی: غیر الله را با او در عبادت که همان محبت و تعظیم است برابر قرار دادند که این صحیحترینِ قولهاست.
پس اگر گفته شود: چنین تساوی و برابریهایی، مقید است به اعتقاد به یکی از صفات ربوبیت در مخلوق، چرا که طاعت، خضوع و ذلت، عبادت نخواهند بود مگر با چنین قیودی چنانکه نصوص شرعی دیگر اینچنین دلالتی دارند...
در جواب گفته میشود: این، اعتراض به محل نزاع است و استدلال به ذات ادعاست!
نزد ما نصی مطلق وجود دارد که واجب است آن را اخذ نماییم و در اقوالمان به آن اعتبار بخشیم تا زمانی که چنین مقیدی ثابت شود چرا که به صِرف ادعای وجود مقید، عمل به موجب مطلق ترک نمیشود!
همچنین ما تنها بر وجود این مطلق تکیه نکردهایم بلکه به نصوص تفاسیر جمهور مفسران برای بیان این مطلق تکیه نموهایم، حتی ظاهر کلام امام طبری رحمه الله این بود که بر این قول اجماع وجود دارد (چنانکه قبلا بیان شد).
اگر گفته شود: مقتضای چنین دلیلی این است که هر شرکی میان الله و خلقش را از نوع شرک اکبر بدانیم که مستلزم آن است هر کس حتی اگر در مشیئت ("ماشاء الله و شاء فلان") دچار شرک شود حمل بر شرک اکبر نمود و همچنین هر کس به یکی از مخلوقات سوگند یاد کند آن را شرک اکبر بدانیم چرا که میان الله و مخلوق در این قسم، تساوی ایجاد کرده که نوعی از خصائص الله است...
در جواب گفته میشود: چنین اعتراضی صحیح نیست چرا که تفاوت وجود دارد میان مطلق شریک قرار دادن و برابری و مساوات. شکی نیست که مطلق شریک قرار دادن داخل در مفهوم عام باب شرک است و گاهی شرک اکبر و گاهی نیز اصغر میباشد اما مساوات، معنایی خاص تر از شریک قرار دادن است.
به این صورت که؛ هر نوع مساواتی، شریک قائل شدن است اما هر شرکی، مساوات نیست و استدلال به این دلیل، قائم به معنای مساوات است نه معنای شریک قرار دادن.
مؤید این قول آن است که علما میان حالات شریک قائل شدن، فصل و تفاوت ایجاد کردهاند، به عنوان مثال میگویند: هر کس به غیر الله قسم یاد کند اگر قصد او مطلق تعظیم باشد مرتکب شرک اصغر شده است و اگر قصد او مساوات و برابری در تعظیم غیر الله با او باشد مرتکب شرک اکبر شده است. چنانکه در شرک الفاظ این تفاصیل را بیان کردهاند. والحمدلله رب العالمین.
د. سلطان العمیری