دسته گُلی عِطرآگین و برگزیده
از داستان سیّدنا موسی
ماموستا کریکار
ترجمه:
بنیاد حفظ و نشر آثار ماموستا کریکار
درس چهارم
پس از بازگشت سیدنا موسی نزد مادرش - همچنانکه پیشتر هم گفتیم- اسلوب قرآن به نحوی است که فاصلهای دیگر ایجاد میشود که آیات به آن اشارهای نمیکند و در حقیقت، مسکوت مانده است؛ مدّت زمان دیگری طی میشود که عبارتست از حدّفاصل شیرخوارگی سیدنا موسی تا زمان بزرگ شدن او در خانهی فرعون. روشن است که دیگر او فردی مشهور و سرشناس است و همچون سایر شخصیتهایی است که در این خانه، پرورش یافته است. همچنین واضح است که مادرش نیز زبان و عادات و آداب و عرف و اعتقادات قوم خودشان (بنی اسرائیل) را به او یاد داده است. در اینجا مرحلهای مسکوت، وجود دارد که طی آن سالهایی از سنّ او میگذارد و او در چشماندازی جدید پا میگذارد که خداوند درباره آن میفرماید:
معنا و مفهوم کلّی آیات (14-17)
« وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ »؛ « و زمانی كه موسی به نهايت قدرت و رشد (جسمانی) خود رسيد ، و خرد و انديشهاش كامل گرديد ، بدو فرزانگی و دانش داديم ، و ما اين گونه به نيكوكاران پاداش میدهيم ».
«وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ»؛ «موسی بدون اين كه اهالی شهر مطّلع شوند ، وارد آنجا گرديد. در شهر ديد كه دو مرد میجنگند كه يكی از قبيله او ( بنیاسرائيليها ) و ديگری از دشمنان او ( يعنی از طائفه قبطيهای جانبدارِ فرعون ) است . فردی كه از قبيله او بود، عليه كسی كه از دشمنانش بود از موسی كمک خواست ( و موسی كمكش كرد ) و مشتی بدو زد و او را كشت ! موسی گفت : اين از عمل شيطان بود ( چرا كه با وسوسه خود بر سر خشمم آورد و غافلگيرم كرد ) . واقعاً او دشمن گمراه كننده آشكاری است».
« قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»؛ «( موسی از كرده خود پشيمان شد و رو به درگاه خدا كرد و ) گفت : پروردگارا ! من بر خويشتن ( با كشتن يك تن ) ستم كردم ، پس ( به فريادم رس و ) مرا ببخش . ( خدا دعايش را اجابت كرد ) و او را بخشيد ، چرا كه خدا بس آمرزگار و مهربان ( درباره بندگان پشيمان و توبهكار ) است».
« قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ»؛ «گفت : پروردگارا ! به پاس نعمتهائی كه به من عطاء فرمودهای ( و عطاء میفرمائی كه مغفرت و مرحمت است ) ، هرگز پشتيبان بدكاران و بزهكاران نخواهم شد».
معنای تفصیلی آیات
آیه ١٤:
« وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
« وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى »: هر دو واژه « أَشُدَّهُ » و «اسْتَوَى» دلیل هستند بر کمال جسمی و عقلی موسی. « أَشُدَّهُ» یعنی «کمالُ القوّة» (نهایت توان و نیرو) چه آنکه «شِدّة» اسم هیئت است که چگونگی و کیفیت انجام عمل را نشان میدهد؛ «شِدّة» (در اینجا) یعنی چگونگی وضعیت جسمی که در نهایت قوّت قرار دارد؛ که عبارتست از ماهیچههای پُرتوان، قدرت مشتزنی بالا، سیما و چهره، وضعیت کلّی جسمی، قد بلند، تنومندی هیکل و سایر مصادیق توان جسمی که در کمال و نهایت قوّت و نیرو بوده است. « اسْتَوَى» دالّ بر کمال عقل (در کنار کمال جسم) است؛ یعنی سیدنا موسی در هر دو زمینه جسمی و درونی (عقلی) از کمال برخوردار بوده و در هردو به بالاترین حد رسیده است؛ چه فهم جسمی و عقلی و کنترل انفعالات شخصی خود و چه سایر مواردی که به این دو ناحیه، تعلّق دارد. سپس خداوند متعال میفرماید:
« آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً »: روشن است که در این مقطع زمانی، خداوند متعال، حکم به معنای قدرت اداره سیاسی و دولتی را به سیدنا موسی نبخشیده است؛ او حتّی در ادامه نیز به چنین امری نخواهد رسید؛ چه آنکه سیّدنا موسی فوت میکند و خود این مرحله را نمیبیند. واللّه أعلم، لکن این حکمی که خداوند بزرگ پیوسته در قرآن از بخشیدنِ آن به پیامبران صحبت میکند؛ مانند آنجا که میفرماید: « يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» [الجمعة: 2]؛ مشخص است کتاب، قرآن است که پیامبر –علیه الصلاة والسلام- به پیروانش یاد میدهد امّا «الْحِكْمَةَ»که چیست؟ پس از مطالعه و برّرسی دقیق دیدگاههای اهل تفسیر در این زمینه من به این نتیجه رسیدم که مقصد، چیزی است که ما در این عصر آن را «فقه واقع» مینامیم؛ همان چیزی که امام ابنالقیّم –رحمه اللّه-با عنوان «تخریج مناط» از آن تعبیر میکند. «فقه واقع» عبارتست از دو امر؛ فرض کنیم ما یک حکم شرعی داریم، جهت تطبیق آن نیازمند شناخت دو امر هستیم؛ اوّل- دانستن زمان؛ یعنی مقطع و مرحلهای که مردم در آن میزیَند. دوّم- شناخت مردم. این دو امر (شناخت زمان و مردم)، جهت معرفت احکام شرعی و همچنین تطبیق آن لازم و ضروری است. ممکن است مردمانی در آن دوره زندگی کنند که حکمی خاص را در آن مقطع نپذیرند! چنانکه پیامبر خدا –علیه الصلاة والسلام- خطاب به عائشه فرمود: اگر قومت نومسلمان و تازههدایتیافته نبودند دیوارهای کعبه را فرو میریختم و آن را بر پایههایی که ابراهیم ساخت تجدید بنا میکردم! بنابراین مراعات زمان، خود نوعی حکمت و تعقّل است. من بر آنم – واللّه تعالی أعلم-در این مقطع که بر سیدنا موسی هنوز وحی نازل نشده است امّا خداوند بزرگ میفرماید به او حکم دادهایم این حکم عبارتست از دانستن فقه واقع. گروهی دیگر آن را «حِکمة» مینامند؛ چنانکه امام نَسَفی –رحمه اللّه- میفرماید: یعنی دانستن چگونگی انجام عمل. دانستن، خود به چه معناست؟ معنای آن این است که زمان و مکان مناسب را برای سخن گفتن و عمل کردن انتخاب کنی. در حقیقت، کرداری است که به نحوی انجام میگیرد که باید همینگونه باشد؛ از نظر نوع، میزان و اندازه با دنیای اطراف خود همخوانی دارد و دقیقا در قالب مناسب با آن قرار میگیرد. این تعریف حکمت و دانایی است. بنابراین دانستن فقه واقع باعث میشود که ما نصوص را بهتر درک و فهم کنیم. در اینجا سیدنا موسی–علی نبیّنا وعلیه الصلاة والسلام- که حالت جسمی، درونی، عقلی و سایر حالاتش به کمال رسیده، نسبت به وقایع اطرافش هم درک و فهم کاملی داشته است؛ خداوند بزرگ، این حکمت و دانایی را به او بخشیده چه آنکه این امر نیز یکی از اختیارات دیگر اوست. خداوند درباره سیدنا ابراهیم نیز میفرماید: « وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ» [الأنبیاء: 51]؛ «ما ( وسيله ) هدايت و راهيابی را پيشتر در اختيار ابراهيم گذارده بوديم » یعنی تعقّل، درک کردن مسائل و پی بردن به امور را به او بخشیدیم. این عبارتست از واقعشناسی که بسیار مهم و ضروری است. وظیفه انسان مسلمان تنها این نیست که نصوص شرعی را بشناسد، جهت شناخت نصوص بیست کتاب را مطالعه میکنی و تا حدّ فراوانی به این مهم، دست مییابی؛ البته باید تحصیل و کسب علمت به صورت منهجی باشد نه به صورت پراکنده و فاقد منهج و هدف! امّا با وجود این پسندیده نیست که شخص، روحانی باشد و در علوم شرعی به مهارت دست یافته باشد امّا نسبت به وضعیت شهر محلّ زندگی خود و اتفاقات آن آگاهی و اطلاعی نداشته باشد، نداند تحوّلات و دگرگونیها چگونه است، رفتار با مردم را به خوبی نشناسد و نداند که چگونه شرّی را دور کند و خیری را نزدیک آورد.
« وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»: امام نسفی –رحمه اللّه- در مورد این بخش از آیه نیز میفرماید: این بخش از آیه دلیل است بر اینکه هرکس محسن و نیکوکار باشد پروردگار اینگونه یاریرسان او خواهد بود، چنین درک و عقلی به او خواهد بخشید و بسیاری از مسائل را در ذهن و قلب او قرار خواهد داد. این نعمتی بسیار بزرگ است و خود این تفسیر در نفس و وجود خود، مشوّق و محرّکی بزرگ است تا ما نیز تلاش و کوشش کنیم از زمره محسنین باشیم. باید به این قرآن، پایبندی کاملی داشته باشیم تا از این طریق، انفعالات درونیمان را بر اساس تزکیه نفس، صحیح و سالم پایهریزی کنیم و در درون خود، توازن و تعادل داشته باشیم؛ همچنانکه علم روانشناسی عصر حاضر میگوید وقتی رفتار (اعم از گفتار و کردار) به حدّ تعادل میرسد سبب و دلیل اصلی آن درون خود شخص است؛ آن چیزی که در در خرد و اندیشه و قلب او وجود دارد محرّک و تنظیمکننده رفتارهای بیرونی و ظاهری هستند. کسی که در درونش حقد و کینه دارد، کینهتوزانه رفتار میکند، کسی که عدوانی و ستیزهجو است همین رفتار را از خود بروز میدهد، کسی که ترسوست همواره رفتارهای مبنی بر ترس از او ظاهر میگردد و ... . از این روست که پایبندی به قرآن، بسیاری ضروری و لازم است؛ دریافت این وحی خدایی، باعث ایجاد توازن و تعادل در انفعالات درونمان میشود و اجازه نمیدهد میزان و اندازه انفعالاتمان از مرزی مشخص، تجاوز کند؛ عصبانیت، کینهتوزی و سایر رفتارها را متعادل و متوازن میسازد. میبینیم که خداوند متعال، خطاب به پیامبر گرامی –علیه الصلاة والسلم- میفرماید: «وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» [الشّعراء:215]؛ «و بال ( محبّت و مودّت ) خود را برای مؤمنانی كه از تو پيروی ميیكنند بگستران». همچنین درباره پدر و مادر میفرماید: « وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» [الإسراء:24]؛ « و بال تواضعِ مهربانی را برايشان فرود آور ( و در برابرشان كاملاً فروتن باش)». اما همزمان و همردیف با این توازنات میبینیم که در مقابل کفّار، تا چه اندازه مؤمنان را به استواری و سفت و سخت بودن تشویق کرده است: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» [التوبة: 73]؛ «ای پيغمبر ! با كافران و منافقان جهاد و پيكار كن ( تا ايشان را از كفر و نفاق برگردانی ) و بر آنان سخت بگير و ( با ايشان خشن باش)» ، « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً» [التوبة:123]؛ «ای مؤمنان ! با كافرانی بجنگيد كه به شما نزديكترند ، و بايد كه ( در جنگ ) از شما شدّت وحدّت ( و جرأت و شهامت ) ببينند». همين مسلمان مهربان، رئوف و با عطوفت است که در مقابل کفّار، اینگونه شدّت و حدّت و شهامت را در مکان و محلّ مناسب، ابراز میدارد. این امر عبارتست از حکمت، دانستن فقه واقع و بهکارگیری صحیح نصوص به نحوی که هرکدام از آنها در محل مناسب خود به کار گرفته شود؛ این همان حکمت و علمی است که خداوند به سیدنا موسی، بخشیده است. امام نسفی میفرماید: این نعمت بزرگ را به تمامی نیکوکاران دیگر نیز میبخشد به شرطی که بر همان منهج و مسیر، حرکت کنند.
آیه ١٥:
«وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ»؛
« وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا»: او وارد شهر شد؛ امّا چرا در زمان بیاطّلاعی و دور از چشم مردم؟ و اینکه کدام شهر است را هم بهخوبی نمیدانیم امّا مشخصا که پایتخت است؛ چه عینالشمس باشد و چه منوفیه که دو شهر مختلفند و فرعون در هر دو حضور داشته است. موسی کجا بوده که الان وارد شهر میشود؟ نمیدانیم. آیا همراه با مادرش هجرت کرده و از شهر خارج شدهاند، به دلیل آن همه ظلم و ستم و عصیانی که روزانه میبینند و نمیتوانند با آن سازگار شوند از آن شهر دور شدهاند (و اکنون موسی به هر دلیل) به آنجا بازگشته است؟ نمیدانیم![1] مهم آن است که او وارد شهر شده بدون آنکه مردم پی به حضور یافتن او ببرند؛ امّا دلیل این امر چیست و او چرا نخواسته که مردم نسبت به حضور یافتنش در شهر مطلع شوند؟ این نکاتی مهم و قابل توجّه از اسلوب سلیس قرآنی است که باید مورد توجّه، قرار بگیرد! موسی، عمل زشتی مرتکب نشده امّا با این وجود در حالت ترس و حذر قرار دارد؛ همچنانکه بسیاری از اوقات تو علیرغم آنکه کاری انجام ندادهای امّا وقتی در بازار حضور مییابی و لباسی عادّی بر تن و ریشی کمپشت داری امّا با این وجود ترس، سراسر جسم و روحت را فرا گرفته است. بر کسی ظلم و ستم نکردهای امّا وقتی از نزدیکی یکی از مراکز حکومتی، بهویژه مراکز شکنجه و تعذیب، عبور میکنی واهمهای در دل داری. وقتی عملی مرتکب نشدهای چرا باید بترسی و سبب آن چیست؟ سبب، طرف مقابل و طغیان اوست؛ او حالتی سراسر رعب و وحشت را ایجاد کرده است، ارهابی رسمی را به وجود آورده که در نتیجه آن هیچ کس نسبت به دیگری احساس امنیّت نمیکند؛ به نحوی که هرکدام بدون هیچ دلیلی از دیگری میترسد! شخصی، سبیلش بزرگ است از او میترسند، دیگری گوشهای از پیراهنش بالا رفته، خوف این را در دل دارد که سلاحی به کمر داشته باشد و ...! در چنین حالت و وضعیتی، برحذر بودن طبیعی است. در اینجا یک نکته بسیار مهم و ضروری وجود دارد و آن اینکه قرآن کریم سه نوع برحذربودن و مواظبت را به ما یاد میدهد و سه ناحیه امنیتی را به ما معرّفی میکند؛ اوّل امنیت مکانی، دوّم امنیّت زمانی و سوّم امنیّت رفتاری. امنیت مکانی مانند توصیه سیدنا یعقوب –علیه السلام- به پسرانش آنجا که فرمود: « يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ» [یوسف:67]؛ « اي فرزندانم ! از يك در ( به مصر ) داخل نشويد ، بلكه از درهاي گوناگون وارد شويد»؛ از این رو گاه جهت برحذر بودن، لازم است که تو در مراحل مختلف، محلّت را تغییر دهی. این، برحذر بودن مکانی است و به محل، تعلق دارد. نوعی دیگر، امنیت و برحذر بودنِ زمانی است؛ مانند آنچه در این آیه آمده است: « وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا»؛ زمانی که تو میخواهی جهت انجام عملی، اقدام کنی یا امری از امور دعوت و ابلاغ دین و فعالیتهای اسلامیت را انجام دهی خوب و پسندیده است که زمانی مناسب را برای آن برگزینی. زمان مناسبی که سیدنا موسی در اینجا برگزیده است امکان دارد زمان قیلوله باشد یعنی وقت خوابیدن آنان در قبل از ظهر که مصر نیز عادتا گرم است و گرمای آن در این اوقات به اوج هم رسیده است؛ خواب قیلوله عبارتست از خواب بعد از چاشت یا نزدیک ساعت دوازده ظهر که غالبا مطابق است با اندکی پیش از نماز ظهر. ممکن است وقت دیگری هم بوده باشد؛ برای نمونه ساعت 2 بعد از ظهر. در این ساعت، بیشتر شهرهای کوردستان بهویژه اربیل، کرکوک، کلار، کفری و گرمیان بسیار گرم هستند و عادتا مردم در این ساعات و در اوج تابش خورشید و گرمای آن، بسیار کم بیرون میآیند؛ در این زمان، شخص جهت انجام کارش اقدام میکند، وعده دیداری دارند و در این ساعت آن را به انجام میرسانند یا اینکه شیء و وسیلهای را ردّو بدل میکنند. به هرحال این، امنیت و برحذربودنِ زمانی است. نوع سوم (امنیّت رفتاری) مانند آنچه در داستان اصحاب کهف آمده که یکی از افراد خود را به شهر میفرستند و به او میگویند خوراک و مایحتاجمان را تهیه کن و از اوضاع و شرایط نیز خبری کسب کن؛ سپس درباره این شخص میفرمایند: « وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً» [الکهف:19]؛ «بايد نهايت دقّت را به خرج دهد و هيچ كس را از حال شما آگاه نسازد». این امر جهت آن است كه هيچ کس از وضعیت آنان اطلاعی نیابد و متوجّه حضور آنان نشود. این رفتار نیز در نوع خود، لازم و ضروری است. گاهی شخص، تحت تعقیب است، اگرچه هیچ خطایی هم مرتکب نشده اما توسط مرکز نظامی یا هر مرکز دیگری، تحت تعقیب، قرار دارد اما او به نحوی عمل میکند و آنگونه در کوچه و بازار و محلهای عمومی، رفتار غیرعادّی از خود بروز میدهد به نحوی که برای مثال این سو و آنسو را نگاه میکند و به مردم، نگاههای مشکوک میاندازد که مردم نسبت به او شک و گمان پیدا میکنند! بنابراین لازم است که در رفتارمان، امنیت و برحذر بودن را مراعات کنیم.
« فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ»: موسی در این موقعیت زمانی حساس آنجا میرسد و نمیخواهد مردم نسبت به او، اطلاعی بیابند؛ نمیدانیم هدف اصلی او چیست امّا گمان و ظنّ دائمی ما آن است که عمل او با دعوت و رفتار و دفاع از قوم مظلوم خود و اطلاع یافتن از اخبار طاغوتان و فرعون و وضعیت موجود، ارتباط مستقیم دارد. مهم آن است که او در مرکز شهر، حضور یافته است و مادام از بیرون شهر آمده میخواهد نسبت به اخبار و رویدادهای جدید، مطّلع شود؛ او در این وضعیت و در این موقعیت زمانی که مردم به سبب گرمای هوا در خانههایشان حضور دارند ناگهان مشاهده میکند دو نفر سخت درگیر هستند و مشغول زد و خوردند؛ «يَقْتَتِلَانِ» یعنی یگدیگر را میزنند. « هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ » یکی از جماعت و قوم او – یعنی بنی اسرائیل- است و دیگری از گروه دشمن که قبطیهای حامی فرعون و همقبیلهی او هستند. اهل تفسیر، تفصیلات فراوانی در مورد این بحث دارند؛ گروهی میگویند این شخص در آشپزخانه فرعون کار کرده و نانوای او بوده است؛ در هر صورت مهم آن است که او از جماعت فرعون است؛ یکی از این دو، طاغوتی
است و دیگری از مستضعفین بنی اسرائیلی. در این حالست که موسی آن دو را میبیند آنگاه:
«فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ»: گفتیم فرعون مردم را به طوایف و گروههای مختلفی، تقسیم کرده بود و این امر را بر اساس وابستگیها و انتسابهای مختلف انجام میداد؛ وابستگی قبیلهای، اُمَمی، ایدئولوژی، طائفهای، قومی، ملّی و ... . به هر صورت او چنین تقسیمبندیای انجام داده و مردم را از هم جدا کرده بود. موسی این دو مرد را میبیند که «هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ»؛ «شِيعَة» یعنی قوم و قبیله. خداوند در همین جا طرف مقابل را میشناساند که از گروه دشمن است. سپس شخصی که هم طائفهی اوست او را به کمک میطلبد که این کار را «استغاثة» مینامند. مطلبی بسیار عجیب و قابل تأمّل در مورد این بخش از آیه خواندم که طی آن گروهی از صوفیان آن را به عنوان دلیل جواز استغاثه به قبور، قرار داده بودند!! به نحوی که شخص بگوید: یا شیخ عبدالقادر گیلانی در امتحاناتم، موفقم گردان! یا کاک احمد شیخ به ما فرزند عطا کن! برادر این کجا و آن کجا؟! در این جا سه شخصاند؛ دو تن از آنان درگیر کشمکشاند و شخصی دیگر که تنومند و قویهیکل و پرتوان است از آن سو آمده و خویشاوند یکی از آنان است، همین شخص خویشاوند از او طلب یاری کرده آن هم برای چیزی که او قادر به انجام آن است! امّا عقلانی است که تو نشستهای و از شیخ عبدالقادر گیلانی میطلبی فرزند به تو عطا کند؟! چیزی که جز غیر خدا قادر به آن نیست!! فریاد سر دهی: یا شیخ فلانِ کسنزان یا شیخ اولیا و فلان و بهمان در امتحانهایم پیروزم گردن!! چگونه موفقیت در امتحان را نصیبت کند؟! حافظهای دیگر به تو میبخشد که سرشار از علم و دانش است؟! او در زمان حیاتش هم قادر به چنین کاری نبوده است! تو در شهر کلار یا شارباژیری و ندا سر میدهی و شیخ در پشدر، فوت کرده از کجا صدای تو را بشنود و یاریت دهد؟! او در بغداد، فوت کرده یاریش را چگونه به تو برساند؟! اگر در حال حیات هم آنجا بود نمیتوانست کاری کند به طریق اولی در حالت مرگ هم قادر به انجام چنین چیزی نیست! معنای استغاثه و ندای شخص بنی اسرائیلی این است که: ای موسی بیا و یاریم بده! دست او را بگیر تا به او چهار ضربه بزنم؛ من به او مشتی میزنم و تو هم از آن طرف دو مشت بر او بکوب! مراد او این است، معنای دفاع و یاری هم همین است و هیچ ربطی به استغاثهی مدّ نظر شما ندارد که بخشی است از شرک اگر برای غیر خداوند بزرگ، قرار داده شود. سپس خداوند متعال میفرماید:
« فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ»: نتيجه این کمکخواهی آن است که سیدنا موسی که شخصی تنومند و پرتوان است ضربهای چون ضربات ورزش کاراته امروزی به شخص قبطی میزند! به محض زدن یک ضربه توسط سیدنا موسی به شخص او بلافاصله میمیرد و عمرش به پایان میرسد! سبحان اللّه میفرماید: « فَقَضَى عَلَيْهِ»، این «فاء» برای سرعت و ترتیب و تعقیب است؛ یعنی بلافاصله پس از زدن ضربه، روحش از بدن خارج شد! سیدّنا موسی نمیخواست این گونه شود امّا او از یک سو شخصی هیکلی و تنومند و پرقدرت بوده و از سوی دیگر قدَر خداوند هم این بوده که شخص قبطی بمیرد؛ چه آنکه عادتا شخص با یک ضربه نمیمیرد و فرض غالب هم بر همین است. در زبان عربی، هم «وَكَزَ» و هم «لَکَزَ» وجود دارد که امروزه مُشت نامیده میشود (کوردهای جنوب کردستان مشت را بوکس مینامند). سیدنا موسی پس از روی دادن این ماجرا بلافاصله پشیمان و نادم شد و فرمود:
« قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»: چرا این کار از جانب شیطان است و معنای این سخن چیست؟ موسی فرمود: واللّه عملی زشت و قبیح، مرتکب شدم؛ بهراستی این کار از جانب شیطان بود! یعنی شیطان مرا واداشت که از شخص بنی اسرائیلی دفاع کنم، بله صحیح است که بنیاسرائیلیان مظلوم هستند امّا تنها بنابر اینکه او همطائفهای و همقبیلهای من است نباید بلافاصله و بیتأمّل به دفاع از او بپردازم! یا مثلا در عصر حاضر تنها به این دلیل که شخص، کورد است و طرف مقابل او عربی بعثی و دشمن است نباید بدون تأمّل از او دفاع بنماید! اگرچه کورد است و با شخصی از دشمنان درگیر شده است! نباید ابتدا بدانم در این ماجرا حق چیست و دعوایشان بر سر چیست؟! این از یک سو. از سوی دیگر (موسی با خود میگوید) من نباید چنین حالت انفعالی به خود میگرفتم و شخص را اینگونه میکشتم، باید بیشتر خود را کنترل میکردم، بهراستی شیطان مرا جهت انجام این امر، تحریک و تشویق کرد. از طرفی دیگر، این کار همچون کار پیامبران نیست و چنین عملی، شایسته آنان نیست که او نیز در مرحله مقدّماتی و تمهیدی نبوت و پیامبری است: « إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»؛ نباید او را میکشت زیرا پیامبران جز با امر خدا کسی را نمیکشند، آنان تنها از دعوت و ابلاغ دین خود دفاع میکنند. به هرحال تعریف و وصف عمل او این است که: « هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ».ما بسیاری از اوقات از نفس خود دفاع کرده و خود را تبرئه میکنیم با این سخن که: شیطان باعث شد من چنین کنم! تو خود با اختیار نفست رفتهای و مثلا مرتکب زنا شدهای اکنون جهت توجیه آن میگویی شیطان مرا واداشت؟! شخص، عمل دزدی را مرتکب شده، برای آن برنامهریزی کرده و نقشه کشیده، مغازه و اطراف آن را کاملا برّرسی کرده و در مورد چگونگی برداشتن مال و اینکه آن را کجا قرار دهد و چگونگی فرار و پارو کردن دارایی فرد اندیشیده و جهت فرار از مجازات نیز مادّهای قانونی یافته اکنون که همه مراحل را بر اساس برنامه انجام داده میگوید: شیطان مرا واداشت! شیطان دستت را گرفت و دنبال خود کشید و گفت بیا و این کار را انجام بده؟! تو کارت را با برنامه، انجام دادهای اما ماجرای سیدنا موسی کاملا بدون برنامه پیشین است (منظور آن است که ما حق نداریم هر کار شرّ و مفسدهای را مرتکب شویم و بعدا تنها با این سخن که شیطان مرا وادار به اینکار کرد خود را بری و بیگناه جلوه بدهیم). سپس میفرماید:
« إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ»: شما را به خدا قسم چند نفر از ما انگشت اتهام به سوی شیطان میگیرد و میگوید: شیطان دشمن من است؟ نباید حرف شیطان را گوش بدهم؟ هیچ کس! شیطان به دلیل رفتار و کردار ما در آسایش و استراحت افتاده است؛ شرایط و وضعیت دور و بر آنقدر از نظر مادّی بر روح و روان و فکر و اندیشه و رفتار ما اثر گذاشته که ما هیچ عملی را به شیطان نسبت نمیدهیم! اصلا شیطان را به عنوان دشمن خود نمیشناسیم! خداوند خطاب به سیدنا آدم میفرماید: « إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ» [طه:117]؛ « اين دشمن تو و همسر تو است»؛ همچنین خداوند میفرماید: « إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً» [الفاطر:6]؛ « بیگمان شیطان دشمن شما است، پس شما هم او را دشمن بدانيد (و از مكر و كيد او يك لحظه غافل نمانيد و از وسوسههای او پيروی نكنيد ) »؛ وباز میفرماید: « لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء» [الممتحنة:1]؛ « دشمنان من و دشمنان خويش را به دوستی نگيريد»! مردمانی هستند که همواره شیطان اداره امورشان را در دست دارد، شیطان آنان را رهنمود میکند و هرگز به سوی امور خیر و صلاح، نزدیک نمیشوند! مشخص است که اینان تحت تأثیر شیطان هستند؛ خود این شیطان چه وصف و ویژگیای دارد؟ «مُّضِلٌّ» است؛ گمراهکننده و فریبدهنده است، هرگز اجازه نمیدهد شخص به شیوه صحیح بیاندیشد و نمیگذارد درست و مستقیم ببیند و رفتار خیر از خود نشان دهد؛ این اثر گذاری شیطان است. « مُّبِينٌ» در اینجا به این معنی است که روشن و آشکار است شیطان دشمن است.
آیه ١٦:
« قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»
« قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي »: پروردگارا من بر نفس خود ظلم روا داشتم بدین شیوه که آن را کنترل نکردم و فرمان شیطان را اجابت کردم، شیطان مرا واداشت که بیهیچ تأمّل و پرسوجویی از شخص بنیاسرائیلی دفاع کنم؛ زیرا من ابتدا نرفتم که میانجیگری کنم و سخنان هر دو را بشنوم و بدانم چه اتّفاقی افتاده و چرا این دو اینگونه به کشمکش پرداختهاند؟! از طرفی خود قتل هم عملی بزرگ و شنیع بود که من مرتکب شدم.
« فَاغْفِرْ لِي»: پروردگارا از من درگذر و مرا ببخش!
« فَغَفَرَ لَهُ»: پروردگار بلافاصله او را مورد عفو قرار میدهد. یکی از نکاتی که در این آیه میبینیم مسأله دعای پیامبران –علیهم الصلاة والسلام- است؛ البته او هنوز پیامبر هم نیست و وحیای بر او نازل نشده اما خداوند بزرگ نمیخواهد این مسأله بر او بزرگ و آزاردهنده شود؛ همچنانکه مردم ما امر را بر مسلمانی بیچاره بزرگ و سنگین میکنند! مسلمانی تحت تأثیر فشار و نیروی جاهلی اقدام به قتل یکی از دشمنان مسلمانان کرده است؛ همگی فریاد سر میدهند: او تروریست است!! آخر او یکی از دشمنان همه شما را کشتهاست، شخصی مجرم است که تمامی شما را تحت شکنجه قرار داده اگر شخصی مسلمان او را بکشد چرا باید تمامی مردم فریاد و ناله سردهند؟! سپس سیدنا موسی از خداوند طلب مغفرت میکند و بلافاصله خداوند درخواستش را اجابت مینماید: « فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ». اين اسلوب و قاعدهای است در اجابت دعا؛ هراندازه شخص دعاکننده بیشتر اهل تقوا و دین باشد دعایش سریعتر مورد اجابت، واقع میشود؛ میبینیم دعای سیدنا زکریا همینگونه است آنگاه که میفرماید: « رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْداً وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ..» [الأنبیاء: 89-90]؛ « پروردگارا ! مرا تنها مگذار ( و فرزندی به من عطاء كن) تو بهترين وارثانی ( و باقیِ پس از فنای مردمانی ). ما دعای او را بلافاصله برآورده ساختيم». سیدنا زکریا از نعمت فرزند بیبهره بود و این دعای او برای کسانی که فرزند ندارند بسیار مفید و مؤثر است؛ چه مرد باشند و چه زن پیوسته دعا کنند و از خداوند بزرگ طلب یاری بنمایند و بگویند: « رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْداً وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ»! آن را حفظ کن و هزاران بار آن را بخوان. سپس سیدنا یونس: « فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ..» [الأنبیاء:87-88]؛ «در ميان تاريكيها فرياد برآورد كه ( كريما و رحيما ! ) پروردگاری جز تو نيست و تو پاک و منزّهی، من از جمله ستمكاران شدهام ( مرا درياب ! ). بلافاصله دعای او را پذيرفتيم». همچنین سیدنا ایوب: « إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ» [الأنبیاء:83-84]؛ «بدان گاه كه ( بيماری او را از پای در آورده بود ، و در اين وقت ) پروردگار خود را به فرياد خواند ( و عاجزانه گفت : پروردگارا ! ) بيماری به من روی آورده است و تو مهربانترين مهربانانی ( پس بدين بنده ضعيف رحم فرما ) بلافاصله دعای او را پذيرفتيم».
اینگونه این استجابات بلافاصله پس از دعای آنان، میسّر و فراهم میگردد. همچنین خداوند متعال میفرماید: « فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى» [آل عمران: 195]؛ «پس پروردگارشان دعای ايشان را پذيرفت و پاسخشان داد كه من عمل هيچ كسی از شما را كه به كار پرداخته باشد - خواه زن باشد يا مرد - ضائع نخواهم كرد». بنابراین شرط اجابت سریع دعا آن نیست که حتما دعا کننده از پیامبران باشد؛ بلکه این امر برای تمامی « ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى» است؛ هرکس از مردان و زنان، دعا و خواهشش را به سوی پروردگار روانه دارد و صادقانه از او بطلبد و مال و سامانش حلال باشد و دعای حق کند قطعا خداوند از او خواهد پذیرفت.
« إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»: خداوند بزرگ، مهربان و بخشنده است. سپس سیدنا موسی میفرماید:
آیه ١٧:
« قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ»:
در این وعده که او به خدا میدهد و این عهد و پیمان که او با خداوند میبندد تأمل کنید! بهراستی هرکدام از ما نیازمند این وعده و پیمانیم تا آن را با پروردگارمان ببندیم.
« قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ»: پروردگارا مادام که تو این همه نعمت بر من ارزانی داشتهای به نحوی که نعمتهایت قابل شمارش نیست: « وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا» [النحل:18]؛ «و اگر بخواهيد نعمتهای خدا را برشماريد، نمیتوانيد آنها را سرشماری كنيد». تو میدانی نعمت چشمانت چهقدر بزرگ است؟ نعمت شنیدن، و سایر نعمتهایی که در بدنت وجود دارد و برای تو کسب لذّت و خوشی میکند چهقدر فراوانند؟! سپس اندیشیدهای که نعمت هدایتت چهقدر بزرگ و باارزش است؟! به نحوی که کارهای زشت و ناپسند و ترک نماز را رها کردهای و اکنون به ادای نماز، روی آوردهای و در کنار آن روزه میگیری (و سایر عبادات را انجام میدهی) پروردگار آن را از تو بپذیرد! تو میدانی هدایت یافتنت و بازگشتت به سوی خداوند بزرگ تا چه اندازه اثرگذار و پراهمیت است و خداوند را چهقدر خوشحال کرده است؟! بسیار زیاد! سیدنا موسی فرمود: پروردگارا به سبب آن همه نعمت که بر من ارزانی داشتهای به تو این عهد و پیمان را میدهم؛ امّا عهد و پیمان او چیست؟:
« فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ»: به نحوه و چگونگی پیمان سیدنا موسی –علیهالسلام – بنگر و آن را با عهد و پیمانی که خودت به خداوند دادهای مقایسه کن که اصلا نمیدانیم چنین پیمانی را هم دادهای یا خیر! «لَنْ» ادات نفیِ تأبیدی است؛ یعنی برای همیشه! ازاین روست که خداوند متعال میفرماید: « فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ» [البقرة: 24]؛ « و اگر نتوانستيد كه چنين كنيد - و هرگز نخواهيد توانست - پس ( لازم است كه با انجام كارهای نيكو و دور ی از بديها ) خود را از آتشی كه افروزينه آن انسان و سنگ (اصنام) است ، به دور داريد».
« ظَهِير» یعنی پشتیبان و حامی و یاریدهنده و هوادار و طرفدار و ... . موسی میگوید: من به هیچ شیوه و در هیچ شرایطی طرفدار و حامی مجرمان و جنایتکاران نخواهم بود! آیا تو نیز اینگونه هستی؟ تو نیز چنین پیمانی با خداوند بستهای؟ یا اینکه تو از این سو خداوند را از خودت راضی میکنی و از سوی دیگر طاغوتان حاکم و صاحب قدرت را؟ مفسدان و دزدان و خبیثان و جلادان زندنهای مخفی را از خودت راضی نگه میداری؟! از این طرف خود را وابسته به دین معرفی میکند و اذان را پاسخ میدهد و فریادِ «أشْهَدُ أنْ لَا إلَهَ إلّا اللّهُ» سر میدهد یا اینکه اصلا خود اذان میگوید یا امامت میکند! امّا از طرف دیگر برای شخص طاغوت هم یک «أشهد باللّه» میگوید و او را تأید میکند! شناسنامه وابستگیش به طاغوت در جیبش است اگر سلاح هم بر کمرش نباشد! چگونه این دو امر با همدیگر سازگاری دارند؟! خداوند این همه نعمت را بر تو ارزانی داشته امّا او پارهحقوقی بیارزش به تو داده است؛ آیا این پارهحقوق از آن همه نعمت بزرگتر و باارزشتر است؟! از همه مهمتر نعمت ایمان است؛ ما اگر مؤمن نبودیم در چه وضعیتی قرار داشتیم؟! همچون سایر افرادی بودیم که مانند حیوان تنها با شکم و شرمگاهشان زندگی میکنند! تمامی کسانی که برای دنیایشان زندگی میکنند، برای مثال مردمان سرزمینی چون اروپا، کسانی که در اروپا برای دنیایشان میزیَند از چه نعمت ایمانی محروم شده و چگونه زندگی میکند؟! چنانکه سیدقطب –رحمه اللّه- میفرماید: «کالدیدان البیض»! یعنی همچون کرم سفید، زندگی میکنند؛ خاک و گِل و ... میخورند، پایین میافتند و در نهایت میمیرند امّا پس از این مرحله چه؟ رابطه خالق و مخلوق را چهکار میکنند؟! اصلا به آن فکر هم نمیکند! مرادمان در اینجا عهد و پیمانی است که سیدنا موسی به ما یاد میدهد و خداوند بزرگ آن را برای ما بازگو کرده تا ما نیز عین این پیمان و عهد را به خداوند بدهیم. دقّت کنید وقتی خداوند این پیمان را برای ما نقل میکند و از جانب سیدنا موسی میفرماید: « فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ»! نفرمود: تا زمانی که زنده هستم حق را یاری میدهم و پیروزش میگردانم! زیرا گاهی انسان، حق را نمیبیند و نمیداند که این حق است! نمونه این امر همین سیدنا موسی است که خداوند بزرگ، داستان او همراه با خضر را در سوره کهف برای ما بازگو میکند. دیدگاه ارجح هم آن است که خضر –رحمة الله علیه- پیامبر نیست امّا با این وجود سیدنا موسی که از پیامبران اوالعزم است و هم مقام نبوّت دارد هم رسالت، پیرو او میشود تا از او پند و درس بگیرد: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» [الکهف:66]؛ «آيا ( میپذيری كه من همراه تو شوم و) از تو پيروی كنم بدان شرط كه از آنچه مايه رشد و صلاح است و به تو آموخته شده است ، به من بياموزی؟». خضر در مرتبه استادی است و موسی در رتبه شاگردی! موسی و خضر سه حادثه را میبینند که هر سه حق هستند امّا آنان از دو جانب مختلف به آن مینگرند؛ برای نمونه کودکی را میبینند که خضر او را میکشد، موسی میفرماید: « لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً» [الکهف:74]؛ « واقعاً كار زشت و ناپسندی كردی»! موسی در هر سه حادثه – چه حادثه بچه، چه دیوار و چه قایقی که خضر تخته آن را میکَند- به او اعتراض میکند و پس از آن فراق و جدایی حاصل میشود: « هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ» [الکهف:78]؛ «( خضر ) گفت : اينک وقت جدائی من و تو است». میبینیم حق، واحد و یک است اما آنان از دو دیدگاه متفاوت به آن مینگرند. بنابراین ما از این آیات چنین یاد میگیریم که میتوانیم مجرمان را تشخیص دهیم و جنایتکاران را بشناسیم، آنان مرتکب جرائمی شده و ما آن را با چشمانمان دیدهایم و ستمها و کارهای غیرحقّشان را مشاهده کردهایم از این رو هرکدام از ما با خداوند بزرگ، پیمان ببندد که: خدایا هرگز بیعدالتی و ستم را تأیید نخواهم کرد! پروردگارا با تو عهد و پیمان میبندم در این روز که چهارم رمضان 2017 میلادی است، پروردگارا من (کریکار) همین پیمان سیدنا موسی که برایمان نقل کردهای را با تو میبندم و عهد میدهم که هرگز روزی از روزگار، پشتیبان و طرفدار طاغوتان و جنایتکاران و دزدان و جلّادان فاسد پارت دموکرات و اتحادیه میهنی نخواهم بود! این همان عهدی است که خداوند بزرگ در همین ابتدای این داستان به ما یاد میدهد.این داستان از ابتدا تا انتها داستان آزادسازی ملّتی ذلیل و زیردست است که تحت فشار و شکنجه قرار دارد؛ امّا چگونه به این آزادی و رهایی دست خواهد یافت؟ طی این مراحلی که ما تاکنون برخی از آنها را مورد بحث قرار دادهایم. اینگونه سیدنا موسی ابتدا پیشوا و امام آنان میشود و این پیمان را با خداوند متعال میبندد: « فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ»؛ گفتیم (و باز جهت تأکید میگوییم که) «لَنْ » برای نفی تأبیدی و دائمی است؛ تا روزی که زنده هستی این پیمان را با خداوند بزرگ خودت ببند و پیوسته بگو: من مدافع و پشتیبان این جنایتکاران و ستمگران و سارقان و فاسدان و خائنان کهنه و نو نخواهم شد! اگر مردم هرکدام از جانب خود، بهویژه مسلمانان که اکثریت افراد جامعه هستند، این عهد را با خداوند خود بستند و پشتیبان جنایتکاران نشدند خداوند ما را نجات خواهد داد؛ بهخدا قسم اندکی بجنبیم پروردگار رهایمان میکند امّا به این شرط که خالصانه و صادقانه راه خداپرستی را در پیش بگیریم نه آنکه شخص از یک سو سعی کند – نعوذ باللّه- خدا را بفریبد که همه نعمتها را از جانب او به دست آورده و از سوی دیگر برای پارهحقوقی بیارزش که حق مسلّم اوست پشتیبان طاغوتان شود! بهخدا قسم حقّ شماست که روزانه از اموال پارت دموکرات و اتحادیه میهنی بدزدید! یعنی اگر بهعنوان دزدی و سرقت به خانههای آنان بروید و از اموالشان بردارید هنوز حق واقعی خود را نگرفتهاید؛ شما میدانید پول نفت یعنی چه؟! زمانی که پارت دموکرات پول ابراهیم خلیل را دریافت میکرد هر شخص کورد از این پول ده دلار حق داشت!! شما میدانید اکنون چه حقّی از شما ضایع و پایمال میگردد؟! اگر روزانه به هرکدام از شما صد دلار، اختصاص داده شود هنوز به حق واقعی خود نرسیدهاید آنقدر این پول فراوان است!! معنای حق صد دلار این نیست که به عنوان حقوق بگویند هر روز صد دلار داری و انتهای ماه برای کلّ سی روز ماه، سی تا صد دلار به تو بدهند؛ خیر! این صد دلار به بیمارستان، مدرسه، امنیت و سایر جوانب دیگر، تعلق دارد و باید به اندازه هر شخص، این حقوق و پولها صرف گردد. امّا باید پولی هم که به عنوان حقوق مستقیم به تو داده میشود به اندازهای باشد که تو به سوی این و آن دست دارز نکنی و خوار و زبون نشوی و نزد مسئولی طاغوت و ملحد و مرتدّ، شخصیت خود را پایین نیاوری! به سوی خداوند بزرگ، باز گردید و این عهد را با پروردگار ببندید! « رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ »! پروردگارا این عهد و پیمان و میثاق ما با توست! پروردگارا انگشت شهادتینم را بلند میکنم و با تو عهد میبندم که هرگز روزی از روزگار و دفعهای از دفعات و تحت هیچ شرایطی و به هیچ عنوانی و به هیچ اندازه و مقدار و کمیت و کیفیتی پشتیبان طاغوتان صاحب قدرت و حاکم نمیشوم که ملّت را بیدین و بینان و سامان کردند، آن را زبون و خوار نمودند و در کنار آن زندانهای مخفی نیز برایشان ساختند و جلادان تبهکار و مجرمان بر مردم مسلمان و پاکدامن و صادق و امینی که کورد با آن شناخته میشد حاکم شدند. این طاغوتان میکروب و ویروس ایدز هستند! لازم است این طاغوتان کنار بروند تا تو به اسلام برگردی! این عهد را ابتدا در دل و درون خودت، قرار ده وقتی در قلب خودت چنین عهد و تصمیمی داشتی «وذلك أضعفُ الإیمان» که این پایینترین درجه ایمان است آنگاه آرام آرام به سمتی خواهی رفت که این تصمیم به نیروی محرّکی بدل خواهد شد که تو را شارژ میکند و به تو غیرت و مردانگی میبخشد و ارادهات را مستحکمتر میکند! امّا باید به آرامی حرکت کنی انتظار نداشته باش در همان مرحله اوّل، تمامی مردمان محلّهیتان هم صالح شوند! تو خود ابتدا صالح شو امّا در درونت این اراده را داشته باش، این عهد را با خداوند ببند و بدان که خداوند زنده است، بر تو آگاه و مطّلع است، مراقب توست، همراه و یاور توست، خداوند تو را یاری میدهد و پیروزت میگرداند اگر تو نیز او را یاری دهی و پیروزش گردانی: « إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ» [محمّد: 7]. پروردگارا اکنون رمضان سال 1438 است که ما این عهد را به تو داده و پیمان بستهایم که تا زمانی که جان در بدن داریم از این طاغوتان و مجرمان و ملحدان، حمایت نمیکنیم، پروردگارا نه به آنان خدمتی خواهیم کرد، نه پیشمرگشان میشویم، نه عضو پلیس ضدّ ترورشان میگردیم، نه هرگز به عضویت مراکز و دستگاههایی درمیآییم که در پایگاههای مختلف به آنان خدمت میکنند، و نه هرگز در قالب نگهبانی، آشپزی و هر عنوان دیگری به آنان خدمت میکنیم. پروردگارا ما همه آنان را طاغوت به حساب میآوریم، همه را سرباز فرعون و هامان میدانیم! پروردگارا این عهد و پیمان را از ما بپذیر، ما را یاری ده تا شایسته حمل پیام تو باشیم! آمین.
[1]- بسياری از مفسران این آیه را چنین تفسیر کردهاند که موسی داخل کاخ فرعون بوده اما اکنون بدون اطلاع و اجازه از آنجا خارج شده و وارد مرکز شهر و کوچه و بازار شده است؛ والله تعالی أعلم.