سریهها و غزوههای پیش از نبرد بدر
برخی از سریهها و غزوههایی که پیش از نبرد بدر روی داد، از قرار زیر میباشند:
- سریه سیف البحر؛ سال اول هجری؛ به فرماندهی حمزه بن عبدالمطلب.
- سریه رابغ؛ سال اول هجری؛ به فرماندهی عبیده بن حارث بن عبدالمطلب.
- سریه خرّار، سال اول هجری، به فرماندهی سعد بن أبی وقاص.
- غزوه أبواء یا ودّان، سال دوم هجری، به فرماندهی شخص رسول الله. این اولین غزوهای بود که رسول خدا در آن شرکت داشت و پرچمدار سپاه اسلام حمزه بن عبدالمطلب بود.
- غزوه بواط، سال دوم هجری، به فرماندهی جناب رسول الله.
- غزوه سفوان، سال دوم هجری، به فرماندهی رسول الله. به این غزوه بدر الأولی میگویند.
- غزوه ذوالعشیرة، سال دوم هجری، به فرماندهی رسول الله.
- سریه نخله، سال دوم هجری، فرمانده این نبرد عبدالله بن جحش بود که در رأس دوازده نفر از مهاجرین توانستند عمرو بن حضرمی را به قتل برسانند و این اولین کشته در اسلام محسوب میشود، آنها همچنین عثمان بن عبدالله بن مغیره و حکم بن کیسان غلام آزاد شدهی مغیره را اسیر کردند و این دو اولین اسیران در اسلام بودند.
اهداف این نبردها
از انجام این سریهها و غزوات چند هدف مورد نظر بود که مهمترین این اهداف از قرار زیر است:
- کشف و شناخت راههای اطراف مدینه و راهها و مسیرهای منتهی به مکه.
- بستن پیمان با قبایلی که پیرامون این راهها سکونت داشتند.
- آگاه نمودن مشرکان ساکن در مدینه، یهودیها و عربهای بادیه نشین به نیرو و توان مسلمانان.
- احساس خطر قریش نسبت به تجارت و بازرگانی و مصالح خویش.
فرض شدن جنگ
مدتی پس از سریه عبدالله بن جحش، خداوند متعال قتال و جهاد را فرض نمود و در این رابطه این آیه نازل شد: (وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ الله الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ الله لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ) [بقره: 190] «و در راه الله با کسانی که با شما میجنگند، بجنگید و[لی با مُثلهکردن و کشتن کودکان و زنان و کهنسالان] از حد تجاوز نکنید [که] به راستی، الله تجاوزگران را دوست ندارد».
غزوههای بزرگ پیامبر و صلح حدیبیه
- غزوه بدر کبری، سال دوم هجری
- غزوه احد، سال سوم هجری
- غزوه خندق (احزاب)، سال پنجم هجری
- صلح حدیبیه - بیعة الرضوان، سال ششم هجری
- غزوه خیبر، سال هفتم هجری
- غزوه موته، سال هشتم هجری
- غزوه فتح (مکه)، سال هشتم هجری
- غزوه حنین، سال هشتم هجری
- غزوه تبوک (یا العسرة)، سال نهم هجری.
غزوه بدر الکبری، رمضان سال دوم هجری
علت غزوه بدر
به رسول خدا خبر رسید که کاروانی از قریش به ریاست ابوسفیان بن حرب به همراهی افرادی که بیش از چهل نفر نبودند، از شام به مکه میرود. رسول خدا ج میخواست در پاسخ به رفتاری که مشرکان هنگام هجرت مسلمانان با آنان داشتند، به این کاروان حمله کرده و بر آن مسلط شود؛ به همین خاطر به اصحاب خویش فرمود:
(هذِهِ عيرُ قُريش، فيها اَموالَهُم؛ فَاخرُجوا اِلَيها) «اين کاروان قريش است که اموال قريش در آن است. به سوی آن عزيمت کنيد».
حوادث نبرد بدر
غزوه بدر در سوم رمضان سال دوم هجری به وقوع پیوست؛ تعداد جنگجویان مسلمان در این نبرد سیصد و سیزده تن بود که دو اسب و هفتاد شتر نیز داشتند؛ رسول خدا ج عبدالله بن ام مکتوم را در مدینه جانشین خویش نمود. وقتی ابوسفیان از نقشهی رسول خدا ج و یارانش باخبر شد، ضمضم بن عمرو غفاری را به مکه فرستاد تا از اهالی مکه کمک بخواهد. وقتی ضمضم به مکه رسید، در میان قریش فریاد زد: «ای گروه قریش! اموالی که در کاروان ابوسفیان دارید توسط محمد و یارانش در معرض خطر قرار دارد، فکر نکنم دیگر آن را ببینید». وقتی مشرکان جریان را شنیدند بسیار خشمگین شدند و نهصد و پنجاه جنگجو را به همراه صد اسب و هفتصد شتر آماده نمودند تا به نبرد پیامبر بروند.
به رسول خدا خبر رسید که کاروان ابوسفیان مسیر خود را تغییر داده است و ایشان فردا یا پسفردا به او خواهد رسید. ابوسفیان قاصدی را به مکه فرستاد تا به آنها خبر دهد که خداوند کاروانش را نجات داد و نیازی به کمک و مساعدت ایشان نیست؛ اما ابوجهل که بسیار خشمگین و عصبانی بود گفت: «به خدا سوگند باز نمیگردیم مگر آنکه وارد بدر شویم».
رسول خدا یاران خویش را جمع کرد و به آنها گفت: خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: (وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ (7)) [انفال: 7] «و [ای مجاهدان، به یاد آورید] هنگامی که الله به شما وعده داد که [غنایمِ] یکی از دو گروه [= کاروان تجاری یا لشکر] نصیبتان خواهد شد و شما دوست داشتید که کاروانِ غیرنظامی [= تجاری] برای شما باشد؛ و الله میخواست با سخنان خویش [دربارۀ کشتار کفار]، حق [= اسلام] را پایدار گردانَد و ریشهی کافران را قطع کند». در این هنگام مقداد بن اسود برخاست و گفت: ای رسول خدا فرمان پروردگارت را اجرا کن، به خدا سوگند ما همانند قوم موسی نیستیم که به موسی گفتند: (إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ) [مائده: 24] «ای موسی، تا زمانی که آنان در آنجا هستند ما هرگز وارد نمیشویم. تو و پروردگارت بروید و بجنگید. ما همینجا نشستهایم»، بلکه ما میگوییم: تو برو ما نیز با تو هستیم. با شنیدن این سخن مقداد، برق شادی از چهرهی رسول خدا ج درخشید.
مشرکان به بدر رسیدند و در گوشه دورتر آن اتراق کردند، اما مسلمانان در كرانه نزديكتر آن اتراق نمودند.
مسلمانان چادر رسول خدا ج را در مکانی مرتفع بر پا کردند؛ آنگاه پیامبر زبان به دعا و نیایش گشود و فرمود: «پروردگارا این قریش است که با غرور و نخوت پیش آمده و رسولت را تکذیب کرده است. پروردگارا نصرت و یاریت را که به من نوید دادهای عطا فرما. پروردگارا اگر این گروه کوچک از مسلمانان امروز هلاک شوند، دیگر هرگز در زمین عبادت نخواهی شد». ردای پیامبر در این حال از شانههایش افتاد و ابوبکر به ایشان گفت: «ای رسول خدا! پروردگار وعدهای را که به شما داده عملی میکند».
مسلمانان پس از اینکه بر چاه آب مسلط شده و از آن نوشیدند، آن را سد کردند تا مشرکان نتوانند از آن بنوشند.
پیش از شروع نبرد، سه تن از بزرگان قریش به نامهای: عتبه بن ربیعه، برادرش شیبه و فرزندش ولید پیش آمدند و مبارز طلبیدند؛ در مقابل سه تن از انصار برای مبارزه با آنها جلو رفتند؛ اما آنها فریاد زدند که: «ای محمد! هماوردانی هم شأن ما که از قوم ما و از عموزادگان ما باشند بفرست». رسول الله ج عبیده بن حارث، حمزه بن عبدالمطلب و علی بن ابی طالب ش را برای نبرد پیش فرستاد.
حمزه با شیبه مبارزه کرد و او را به قتل رساند، علی با ولید مبارزه کرد و او را کشت و عبیده با عتبه جنگید و هر یک دیگری را مجروح نمود، آنگاه حمزه و علی به عتبه هجوم برده و او را به هلاکت رساندند.
آسیاب جنگ شدت گرفت و تنورش داغ شد و الله متعال مسلمانان را یاری نمود؛ او تعالی فرشتگان را فرستاد تا در کنار مسلمانان با کافران بجنگند؛ خداوند متعال میفرماید: (بَلَى إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ) [آل عمران: 125] «آرى، اگر شكیبایى و پارسایى كنید و دشمنان در این [هیجان و] شتاب خویش بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتهی نشاندار یارى خواهد كرد».
در نهایت این نبرد با پیروزی مسلمانان و شکست مشرکان به پایان رسید؛ بطوری که هفتاد مشرک هلاک شده و هفتاد تن دیگر اسیر شدند. اما تعداد شهدای مسلمانان تنها 14 نفر بود.
مسلمانان جسد مشرکان را در چاه انداختند، اما رسول خدا ج به پیشنهاد ابوبکر ا، از هر اسیر چهار هزار درهم فدیه گرفت و آزادش کرد و به آن دسته از مشرکان اسیر که توان دادن این فدیه را نداشتند، ده تن از نوجوانان مسلمان را تحویل میدادند تا به آنان خواندن و نوشتن بیاموزند.
غزوه احد، سال سوم هجری
دلیل این غزوه
تلخی شکست مشرکین در نبرد بدر آنان را آزار میداد، از این رو تصمیم گرفتند انتقام آن شکست را بگیرند؛ آنها باری دیگر برای رویارویی با مسلمانان آماده شدند تا غبار شکست را از دامان خویش بزدایند.
حوادث نبرد احد
صفوان بن امیه و عکرمه بن ابی جهل و عبدالله بن ربیعه نزد ابوسفیان رفته و برای تجهیز سپاه خویش اموال قافله را درخواست کردند؛ سودی که این کاروان به دست آورده بود در حدود پنجاه هزار دینار بود. ابوسفیان نیز با جنگ با مسلمانان مواقفت نمود. آنها اشخاصی را بسوی قبایل فرستادند تا مردان را به جنگ تشویق و تحریک نمایند.
تعداد جنگجویان قریش سه هزار نفر بود.
سپاه به راه افتاد تا اینکه به ذوالحلیفه در نزدیکی احد رسید.
خبر حرکت مشرکین به رسول خدا ج رسید؛ ایشان جلسهای ترتیب داده و با یاران خویش مشورت نمودند. افرادی که سن و سالی از ایشان گذشته بود گفتند: در همینجا میجنگیم. اما مردان جوان و جنگی گفتند: بیرون رفته و با آنان رویارو میشویم. پیامبر اکرم ج نیز رأی و دیدگاه جوانان را پذیرفت. رسول خدا ج لباس رزم بر تن کرد و برای رویارویی با دشمن خارج شد؛ از مدینه هزار مرد جنگی بیرون شدند، اما عبدالله بن ابی بن سلول منافق به همراه یک سوم لشکر بازگشتند و گفتند: نمیدانیم برای چه باید خود را به کشتن دهیم؟
لشکر مسلمانان در کنار کوه اتراق کردند و رسول خدا ج برنامهی محکم و دقیقی وضع کرد و پنجاه جنگجو را بر بالای کوه گماشت و به آنان فرمان داد که چه پیروز شوند و چه شکست بخورند، این مکان را ترک نگویند.
نبرد شروع شد و حمزه بن عبدالمطلب قهرمانانه جنگید. جبیر بن مطعم به غلامش وحشی وعده داده بود که در صورت کشتن حمزه او را آزاد خواهد کرد، او نیز چنین کرد و حمزه ا را به شهادت رساند.
تیراندازانی که پیامبر آنان را بالای کوه گمارده بود، شاهد شکست مشرکین بودند، برخی از ایشان گفتند: دیگر نیازی نیست اینجا باشیم؛ آنها سفارش پیامبر خدا را از یاد بردند؛ فرمانده آنها سفارش پیامبر را به آنان یادآوری نمود، اما آنان توجه نکرده و رفتند که غنیمت جنگی جمع کنند.
خالد بن ولید مشاهده کرد که تیر اندازان محل استقرار خویش را ترک کردهاند، از این رو همراه با برخی از مشرکین کوه را دور زده و مسلمانان را از پشت سر غافلگیر کردند؛ مسلمانان نیز سردرگم گشته و به سرعت پای به فرار گذاشتند و باری دیگر پرچم مشرکین بلند شد. وقتی سپاه مشرکان آن را دیدند، دوباره هجوم آورد.
رسول خدا اصحابش را ندا داد که در نتیجه سی تن از اصحاب پیامبر خدا گرداگرد ایشان جمع شدند. کم کم سپاه پیامبر گرد آمده و به خود نظم گرفتند و پیامبر میخواست به مشرکین هجوم ببرد و پیروزی آنها را تبدیل به شکست نماید اما آنان دور و دورتر شدند و پیامبر نیز آنان را رها نموده و به مدینه بازگشت.
غزوه خندق (احزاب)، سال پنجم هجری
یهود بنی نضیر تصمیم گرفتند از پیامبر و اصحابش که آنها را از سرزمینشان بیرون رانده بودند، انتقام بگیرند و تلاش کردند تا جبهه و ارتشی قوی تشکیل دهند تا بر پیامبر ج و اصحابش غالب شوند. به همین خاطر بزرگان بنی نضیر نزد قریش رفته و آنان را به جنگ با مسلمانان ترغیب کردند، آنها در این رابطه با قریش پیمانی منعقد نمودند. بنی نضیر به همین پیمان اکتفا نکردند، بلکه نزد بنی غطفان رفته و آنان را نیز ترغیب کردند تا به آنها و قریش بپیوندند و وعده دادند که در صورت پیروزی خرماهای یک سال خیبر را به آنها بدهند.
به این صورت سپاهی متشکل از ده هزار سرباز به رهبری ابوسفیان بن حرب در شوال سال پنجم هجری راهی میدان نبرد شدند.
سلمان فارسی به پیامبر پیشنهاد داد که بر ورودیهای مدینه خندقی حفر کنند. رسول خدا و اصحاب نیز دیدگاه او را پذیرفتند و بدان عمل کردند.
هنگام حفر خندق، سلمان فارسی به صخرهای بزرگ برخورد کرد، تا جایی که کلنگ آهنی او شکست، اما صخره نشکست؛ رسول خدا ج پیش آمده و با گفتن «بسم الله» ضربهای به آن صخره زد که در نتیجهی آن صخره شکافته شد و نوری از آن ساطع شد. رسول خدا فرمود: «الله اکبر .. به پروردگار کعبه سوگند قصرهای شام نمایان شد» سپس ضربهی دیگری زد و برقی دیگر از آن ساطع شد و فرمود: «الله اکبر .. به پروردگار کعبه سوگند قصرهای فارس نمایان شد». مشرکان که خندق را در برابر خویش میدیدند، راهی برای ورود به مدینه پیدا نکردند، تا اینکه حیی بن اخطب نزد بنی قریظه رفته و آنان را قانع کرد که پیمان خویش با مسلمانان را فسخ کنند. از آن طرف عکرمه بن ابی جهل و چند تن از مشرکین خود را به آن طرف خندق رساندند، اما غافل از اینکه علی ا در کمین ایشان بود، عدهای از مشرکین کشته و عدهای فرار کردند و از جمله مشرکینی که توانستند فرار کنند عکرمه بن ابی جهل بود.
در پایان نصرت خداوند متعال شامل حال مؤمنان شد؛ سپاه مشرکین از هم گسیخت و قبایل گوناگونی که در قالب یک لشکر گرد آمده بودند، نسبت به هم بی اعتماد شدند و از سویی الله متعال باد شدیدی فرستاد، بطوری که خیمههای آنان را از جا کند، ارزاق و آذوغه آنها را پراکنده نمود و آتش آنها را خاموش کرد و مشرکان ترسیدند و پا به فرار نهاده و به مکه گریختند.
غزوه احزاب نبردی میدانی و میدان جنگ واقعی نبود، بلکه میدان نبرد اعصاب و امتحان اشخاص و آزمودن قلبها بود؛ و خداوند متعال این آیات را نازل فرمود: (مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (23) لِّيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا (24) وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا (25) وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا) [احزاب: 23 – 26] «در میان مؤمنان، مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با الله بسته بودند [صادقانه] وفا کردند؛ برخی از آنان تا آخر بر عهد و پیمان خود ایستادند [و در این راه درگذشتند یا شهید شدند] و برخی دیگر هنوز چشمانتظار [شهادت] هستند و هرگز [پیمان خود را] دگرگون نساختهاند. ﴿23﴾ [این رویدادها پیش میآید] تا الله راستگویان را به [پاسِ پایمردی و] راستگوییشان پاداش دهد و منافقان را ـ اگر بخواهد ـ عذاب کند یا توبهشان را بپذیرد. بیتردید، الله آمرزندۀ مهربان است. ﴿24﴾ و الله [سپاه] کسانی را که کفر ورزیده بودند با [تمام ناکامی و] خشمشان [از اینکه] به هیچ غنیمتی دست نیافته بودند [از اطراف مدینه] بازگرداند و [پشتیبانیِ] الله در جنگ، مؤمنان را کفایت کرد؛ و الله همواره توانای شکستناپذیر است. ﴿25﴾ [الله] گروهی از اهل کتاب [= یهود بنیقُریظه] را که از آنان [= مشرکان] پشتیبانی کرده بودند، از قلعههایشان به زیر کشید و در دلهایشان وحشت انداخت؛ [چنان که شما] گروهی [از آنان] را میکشتید و گروهی را به اسارت میگرفتید».