صلح حدیبیه، ذوالقعدهی سال ششم هجری
صلح حدیبیه پیمان و توافقی بود که میان مسلمانان و قریش در ذوالقعدهی سال ششم هجری در مکانی به نام حدیبیه در نزدیکی مکه منعقد شد؛ در آن سال رسول خدا ج در خواب مشاهده کرد که به همراه اصحابش وارد مسجد الحرام میشوند و پیرامون بیت الله طواف میکنند. رسول خدا ج ماجرا را به اصحاب خویش گفت و آنها به شدت خوشحال و مسرور و شادمان گشتند.
رسول خدا به همراهی همسرش ام سلمه با هزار چهارصد نفر از اصحابش به سمت مکه رفتند تا اولین عمره را پس از هجرت به مدینه به جای آورند؛ آنها برای در امان ماندن از شر احتمالی مشرکان با خود سلاح نیز همراه داشتند. وقتی به ذوالحلیفه رسیدند، احرام بستند. پیامبر خدا ج بُسر بن سفیان را به مکه فرستاد تا اخبار و اطلاعات قریش و حرکات آنها را به ایشان گزارش دهد.
وقتی مسلمانان به عسفان (مکانی میان مکه و مدینه) رسیدند، بُسر اخبار آمادگی قریش برای ممانعت از دخول و ورود مسلمانان به مکه را به پیامبر گزارش داد. رسول خدا ج با اصحاب خویش مشورت کردند؛ نظر ابوبکر صدیق این بود که به مکه رفته و عمره را بجای آورند و بیت الله را طواف نمایند و گفت: «و هر کس سد راهمان شد با او میجنگیم». رسول خدا فرمود: (امْضُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ) «با نام خدا، حركت كنيد». پیامبر همراه با اصحاب خود به سمت مکه به راه افتادند و رسول خدا ج فرمود: (وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا يَسْأَلُونِي خُطَّةً يُعَظِّمُونَ فِيهَا حُرُمَاتِ اللَّهِ إِلاَّ أَعْطَيْتُهُمْ إِيَّاهَا) «سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، هر كاری كه باعث حفظ ارزشهای الهی گردد و آنها آن را درخواست نمايند، با آن موافقت خواهم كرد».
وقتی پیامبر به حدیبیه رسیدند عثمان ا را بسوی قریش فرستادند و به او گفتند: به آنها بگو ما برای جنگ نیامدهایم، بلکه برای ادای عمره آمدهایم و آنگاه آنها را به اسلام دعوت کن.
عثمان به راه افتاد تا اینکه به قریش رسید؛ آنها گفتند: به کجا میروی؟ گفت: پیامبر خدا مرا فرستاده تا شما را به الله و اسلام فراخوانم و به شما بگویم که ما برای جنگ نیامدهایم، بلکه میخواهیم عمره بجا آوریم.
بیعت رضوان
قریش عثمان ا را نگه داشتند و چون بازگشت او طولانی شد، رسول خدا نسبت به جان عثمان احساس خطر کرد، بخصوص که خبر قتل او شایع شده بود؛ از این رو اصحابش را فراخواند تا زیر درخت با او بیعت نمایند؛ آنها بیعت کردند که همه ثابت مانده و فرار نکنند؛ این بیعت بیعة الرضوان نام دارد که خداوند متعال در وصف آن این آیه را نازل فرمود: (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا) [فتح: 18] «الله از مؤمنانى كه در كنار آن درخت [در حدیبیه] با تو بیعت كردند، راضی شد و دانست كه در دلشان چه مىگذرد؛ از این روى آرامش بر آنان فروفرستاد و به پیروزى نزدیک [در خیبر] پاداششان داد».
قریش عروه بن مسعود را فرستادند تا با پیامبر اسلام مذاکره نماید، سپس سهیل بن عمرو را فرستادند تا پیمان صلح را منعقد کند؛ وقتی پیامبر سهیل را دیدند خطاب به اصحاب گفتند: کارتان آسان شد، آنها با فرستادن این مرد صلح میخواهند. سهیل مدت زمانی طولانی صحبت کرد و در نهایت بر بندهای صلحنامه اتفاق نمودند.
این مذاکرات به توافقی انجامید که در تاریخ و سیره با عنوان صلح مطرح است؛ مطابق این پیمان:
- طرفین به مدت ده سال با یکدیگر در صلح و آشتی خواهند بود
- مسلمانان امسال به مدینه بازگشته و سال بعد برای ادای عمره خواهند آمد
- هر یک از قریش که بدون اطلاع خانوادهاش مسلمان شده و به نزد محمد رود، ایشان باید او را بازگرداند، اما چنانچه مسلمانی مرتد شود و نزد قریش بیاید، قریش آن را باز نخواهد گرداند.
- هر کس بخواهد میتواند وارد پیمان قریش شود و هر کس غیر از قریش بخواهد میتواند به پیمان محمد ج درآید.
رسول خدا شروط پیمان را پذیرفتند، اما از دیدگاه برخی از اصحاب از جمله عمر ، این پیمان حاوی ظلم و ذلت و خواری برای مسلمانان است. عمر ا به پیامبر گفت: مگر ما برحق و آنان بر باطل نیستند؟ پیامبر فرمود: «آری». گفت: در اين صورت چرا ذلت را در دين خویش بپذيريم؟ چطور برگرديم در حالى كه خداوند هيچ حكمى را بين ما و آنان نداده است؟ رسول خدا فرمود: (ابْنَ الْخطَّابِ إِنِّي رَسُولُ اللهِ وَلَنْ يُضَيِّعَنِي الله أَبَدًا) «ای پسر خطاب، من رسول خدا هستم و خداوند هرگز مرا به حال خویش رها نخواهد کرد».
وقتی مسلمانان دریافتند که این فرمان خداوند است، سر تسلیم فرود آوردند و پس از ذبح قربانیهای خویش و بیرون شدن از احرام به مدینه بازگشتند؛ آنان مدت بیست روز را در حدیبیه بسر بردند.
غزوه خیبر، سال هفتم هجری
پس از صلح حدیبیه و حوادثی که روی داد و بازگشت پیامبر ج به مدینه هنوز یک ماه نگذشت که فرمان خروج بسوی خیبر صادر شد؛ یهود خیبر دشمن مسلمانان بودند؛ آنها تمام تلاش خویش را کردند که گروههای مختلف را جمع کرده و در نبرد خندق به جنگ مسلمانان بیایند.
رسول خدا در ابتدای سال هفتم هجری با سپاهی متشکل از هزار و ششصد سرباز راهی خیبر شدند؛ خیبر هشت دژ و قلعهی مستحکم داشت که از یکدیگر جدا بودند و یهود خیبر از سرسختترین و پرجمعیتترین یهودیان بوده و سلاحهای بسیاری در اختیار داشتند.
دو گروه با یکدیگر برخورد کرده و نبردی سخت شکل گرفت. چون یأس و ناامیدی بر یهود غالب شد از پیامبر درخواست صلح کردند و از او خواستند که جانشان در امان باشد؛ پیامبر نیز پذیرفت و سرزمین آنها از آنِ الله و رسولش و مسلمانان گشت.
اینگونه بود که مسلمانان خیبر را نیز فتح کردند.
در میان اموال غنیمت چند صحیفه از تورات نیز وجود داشت؛ یهودیان درخواست کردند که مسلمانان این صحیفهها را به آنها بازگردانند، آنها نیز چنین کردند. رفتار رسول خدا نه مانند رومیها بود که پس از فتح اورشلیم کتابهای نصاری را آتش زدند و زیر پای خویش له کردند و نه مانند قوم مغول بود که کتابها و کتابخانهها را در بغداد و سایر شهرها به آتش کشیدند.
عمره قضاء (یا قصاص)، ذوالقعدهی سال هفتم هجری
در ذوالقعدهی سال هفتم هجری، چند ماه پس از بازگشت پیامبر خدا از خیبر، زمان عمرهی قضاء فرا رسید. پیامبر خدا مطابق پیمانی که در حدیبیه با قریش بسته بود برای ادای عمره راهی مکه شد و تعداد همراهان ایشان بجز زنان و کودکان، دو هزار نفر بود.
مسلمانان پیرامون کعبه طواف کردند و چنان قوت و نیرویی از خویش نشان دادند که قریش را به تعجب واداشت. خداوند متعال در رابطه با این عمره این آیه را نازل فرمود: (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً) [فتح: 27] «الله رؤیاى رسولش را به درستی تحقق بخشید كه به خواست الهی، در حالى كه سرهایتان را تراشیده یا موهایتان را كوتاه كردهاید، در ایمنی و بدون ترس [از دشمن]، به مسجدالحرام وارد خواهید شد. [الله] چیزهایى را مىدانست كه شما نمىدانستید؛ و علاوه بر فتح مکه، پیروزى نزدیک [خیبر] را [نیز برایتان] مقرر نمود».
به این عمره، عمرهی قصاص نیز میگویند، زیرا آنها در ذوالقعدهی سال شش هجری مسلمانان را از ورود به کعبه بازداشتند، اما در ذوالقعده سال هفت، از ایشان قصاص گرفته شد و مسلمانان وارد مکه شدند.
غزوه مؤته، جمادی الأولی سال هشتم هجری
در ماه جمادی الأولی سال هشتم هجری رسول خدا سپاهی را به خونخواهی از قاتلان حارث بن عمیر آماده کرد؛ حارث بن عمیر سفیر رسول خدا بسوی امیر بصری بود تا اینکه او را به اسلام فراخواند.
ایشان زید بن حارثه را فرمانده لشکر قرار داده و فرمود: (إن أصیب زیدٌ فجعفر بن أبي طالب وإن أصیب جعفر فعبدالله بن رواحة) «اگر زید کشته شد، جعفر بن ابی طالب فرمانده شود و اگر جعفر کشته شد، عبدالله بن رواحه فرمانده باشد» رضي الله عنهم.
سپاه اسلام که متشکل از سه هزار جنگجو از مهاجرین و انصار بود راهی شدند. رسول خدا به آنان فرمان داد که هیچ زن، کودک و فرد سالخوردهای را نکشند، هیچ درختی را قطع نکرده و هیچ ساختمانی را ویران نکنند.
لشکر اسلام به مکانی موسوم به «معان» در سرزمین شام رسید. هرقل دویست هزار جنگجو را برای نبرد با مسلمانان اعزام کرده بود.
دو لشکر در حالی که نه از نظر تعداد و نه تجهیزات با هم برابر نبودند با یکدیگر برخورد کردند؛ مسلمانان قهرمانانه مبارزه کردند و در برابر این لشکر بزرگ ایستادگی نمودند؛ زید ت که پرچم را نیز در دست داشت، مردانه جنگید تا اینکه به شهادت رسید، آنگاه جعفر بن ابی طالب ا فرماندهی را بدست گرفت، او پرچم را با دست راستش گرفته، تا اینکه دست راستش را قطع کردند، سپس پرچم را به دست چپش گرفت، آن را نیز قطع کردند، آنگاه آن را با بازوان خود گرفت تا اینکه مردی رومی ایشان را به شهادت رساند؛ جعفر ا را ذوالجناحین میگویند، زیرا خداوند متعال بجای آن دو دست، دو بال به او عطا نمود که در بهشت با آنها به هر کجا که بخواهد میرود. سپس پرچم را عبدالله بن رواحه ا بدست گرفت و جنگید تا اینکه به شهادت رسید، آنگاه خالد بن ولید ا پرچمدار شد؛ او از هوش و ذکاوت جنگی خویش استفاده برد و لشکر را از شکست سختی که نزدیک بود بدان گرفتار آید نجات داد. خالد از تاریکی شب استفاده کرده و آرایش جنگی سپاهیانش را تغییر داد؛ او کسانی را که در میمنه (سمت راست) لشکر بودند با کسانی که در میسره (سمت چپ) لشکر بودند جابجا کرد و خط مقدم را با کسانی که در پشت جبهه بودند جابجا نمود. صبح روز بعد جنگجویان دشمن با چهرههای جدید و پرچمهای جدیدی روبرو شدند و با شنیدن صدای در هم آمیختگی و برخورد سلاحها با یکدیگر گمان کردند که نیروی کمکی برای آنها آمده است، از این رو ترسان و هراسان شدند. خالد کم کم و با حفظ انتظام سپاه، نیروهای خویش را به عقب میکشید و مسلمانان در عینی که عقب مینشستند، در حال نبرد بودند. رومیان پنداشتند که مسلمانان آنان را فریب داده و قصد دارند با نیرنگ جنگی آنان را به صحرا بکشانند، از این رو به تعقیب ایشان نپرداحته و جنگ متوقف شد و شکست سپاه اسلام به یاری خداوند متعال تبدیل به پیروزی شد.
فتح مکه، رمضان سال هشتم هجری
پس از صلح حدیبیه قبیلهی بنی بکر در پیمان قریش و قبیلهی خزاعه در پیمان مسلمانان درآمدند. میان این دو قبلیه در دوران جاهلیت جنگها و نبردهایی صورت گرفته بود؛ یک روز قبیلهی خزاعه از سوی قبیلهی بکر که همپیمان قریش بودند مورد تعرض قرار گرفتند و حدود بیست تن از مردان آن قبیله را به قتل رساندند. خزاعه برای نجات خویش وارد حرم شدند، اما بنی بکر خود را به آنان رسانده و برخی از آنان را در حرم به قتل رساندند.
عمرو بن سالم خزاعی نزد پیامبر خدا آمده و خبر حملهی بنی بکر به خویشتن را به ایشان داد؛ وی در پیشگاه پیامبر خدا ج چنین شعری سرود:
يَا رَبّ إنّي نَاشِدٌ مُحَمّدًا ... حِلْفَ أَبِينَا وَأَبِيهِ الْأَتْلَدَا
قَدْ كُنْتُمْ وُلْدًا وَكُنّا وَالِدًا ... ثُمّتَ أَسْلَمْنَا فَلَمْ نَنْزِعْ يَدَا
فَانْصُرْ هَدَاك اللّهُ نَصْرًا أَعْتَدَا ... وَادْعُ عِبَادَ اللّهِ يَأْتُوا مَدَدَا
ترجمه: «پروردگارا من محمد را به پیمانهای نیکمان سوگند میدهم؛ شما فرزند بودید و ما پدر (اشاره به اینکه دو تن از مادربزرگهای عبد مناف از خزاعه بودند) با اين وصف اسلام را پذيرفتيم و از پشتيبانى تو كوتاهى نورزيديم. اى محمد! خداوند دستگيرت باد! ما را قاطعانه كمک كن و بندگان خدا را به يارى ما فراخوان».
رسول خدا سپاه را برای رفتن به مکه آماده کرد و بسیاری از قبایل گرد ایشان جمع شدند.
سپاه مسلمانان به رهبری پیامبر خدا در نیمه رمضان سال هشت هجری رهسپار مکه شد و تعداد آنها حدود ده هزار جنگجو بود.
وقتی به مر الظهران رسیدند، رسول خدا ج با ابوسفیان دیدار کردند و او را به اسلام فراخواندند و او نیز اسلام آورد. عباس گفت: «ابوسفیان فخر و بزرگی را دوست دارد، برای او امتیازی قرار دهید». رسول خدا ج فرمود: (مَن دَخَلَ دار أبي سُفيان فَهُو آمنٌ؛ ومَن أغلَقَ عليه بابه فَهُو آمنٌ؛ ومَن دَخَلَ المسجد الحرام فَهُو آمنٌ) «هرکس به خانه ابوسفيان وارد شود، در امان است؛ و هر کس که در بر روی خويش ببندد، در امان است؛ و هر کس به مسجدالحرام وارد شود، در امان است!». سپس ابوسفیان به سرعت به مکه بازگشته و با صدای بلند ندا داد: «ای گروه قریش! اين محمد است که با لشکری مقاومت ناپذير بسوی شما آمده است، پس هرکس وارد خانهی من شود در امان است و هر کس درب خانهاش را بروی خویش ببندد نیز در امان است و هر کس وارد مسجد شود در امان است». مردم به سوی خانهها و نیز بسوی مسجد رفته؛ آنها درب خانهها را بستند و از روزنهها لشکر مسلمانان را میدیدند. لشکر مسلمانان صبح روز جمعه موافق با بیستم رمضان سال هشت هجری وارد مکه مکرمه شد.
رسول خدا از قسمت بالای مکه وارد این شهر شده و در عین حال این قول خداوند متعال را تلاوت میکرد: (إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا) [الفتح: 1] «[ای پیامبر، ] به راستی که ما پیروزىِ آشكارى را [در صلح حدیبیه] برایت مقدر كردیم». مکه فتح شد و مسلمانان در گوشه و کنار مکه فریاد الله اکبر را سر میدادند.
رسول خدا به سمت حرم رفته و دستور دادند بتهای اطراف حرم را نابود کنند؛ ایشان به این بتها اشاره نموده و میفرمود: (وَقُل جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً) [اسراء: 81] «حق آمد و باطل رخت بربست و رفت، که باطل همواره از ميان رفتنی است!» پس از اینکه کعبه از وجود بتها پاک و طاهر شد، پیامبر خدا به بلال دستور داد که بر بالای آن اذان بگوید.
نابودی بت سواع توسط عمرو بن عاص
عمرو بن عاص ا در ماه رمضان بسوی بت سواع –که از آنِ قبیلهی هذیل بود- فرستاده شد. عمرو میگوید: وقتی آنجا رسیدم با کلیددار بتخانه مواجه شدم. وی گفت: برای چه اینجا آمدهای؟ گفتم: میخواهم آن را نابود کنم. گفت: نمیتوانی چنین کاری بکنی. گفتم: چرا؟ گفت: او جلوی تو را خواهد گرفت. گفتم: وای بر تو هنوز در باطل بسر میبری؟! مگر نمیدانی که او نمیشنود و نمیبیند؟!. سپس جلو رفتم و بت را شکستم و سپس به کلیددار گفتم: حال چه میگویی؟ گفت: من نیز تسلیم الله متعال شدم.
ارسال سعد بن زید برای از بین بردن منات
سعد بن زید انصاری در ماه رمضان بسوی بت منات فرستاده شد؛ وی همراه با بیست سوارکار روانهی آنجا شد. کلیددار بتخانه آنجا بود. گفت: چه میخواهی؟ سعد گفت: میخواهم نابودش کنم. گفت: این شما و این بت. سعد به سمت بت رفته که ناگاه زنی سیاه، عریان و ژولیده مو بطرفش آمد و داد و فریاد سر میداد و بر سینه خود میزد. کلیددار گفت: ای منات مواظب باش، اینها نافرمانان تو هستند. اما سعد فرصت نداد و او را با شمشیر از پای درآورد، سپس بتی را که در آنجا بود شکست.
اینگونه پرچم اسلام در مکه و اطرافش به اهتزاز درآمد و مردم از نعمت توحید و یگانهپرستی بهرهمند شدند.
غزوه حنین، شوال سال هشتم هجری
پس از فتح مکه توسط مسلمانان، قبایل مجاور قریش از پیروزی مسلمانان بر قریش نگران شدند.
هوازن و ثقیف ترسیدند که هدف بعدی مسلمانان آنان باشند، به همین خاطر گفتند: پیش از آنکه محمد به جنگ ما بیاید ما به جنگ او میرویم، این دو قبیله از قبایل مجاور خویش نیز کمک گرفتند. تصمیم بر آن شد که مالک بن عوف، سید و سردار هوازن، فرمانده سپاه متشکل از این قبایلی باشد که بزودی به جنگ مسلمانان خواهد رفت.
وی به سربازان خویش دستور داد که زنان و فرزندان و چارپایان و اموالشان را نیز به همراه خود بیاورند و در پس لشکر قرار دهند تا اینکه این سربازان در دفاع از اموال و فرزندان و زنان خویش جانانه بجنگند.
وقتی خبر خروج این سپاه به گوش رسول خدا ج رسید، همراه با اصحاب خویش بسوی ایشان خارج شد. این اتفاق در شوال سال هشتم هجری روی داد.
تعداد مسلمانان دوازده هزار مجاهد بود و تعداد کافران بیست هزار جنگجو
- وقتی مسلمانان به سپاه بزرگ خویش نگریستند، به تعداد زیاد خویش مغرور شده و گفتند: امروز هرگز بخاطر کم بودن تعدادمان شکست نخواهیم خورد. چون خبر خروج سپاه اسلام به گوش دشمن رسید، در ورودی وادی اوطاس در نزدیکی طائف به کمین نشستند.
نزدیک صبح بود که پیامبر و اصحاب خویش به آن وادی رسیدند و تاریکی شب بر آن وادی خیمه کرده بود. ناگهان بارانی از تیر از هر طرف بر سر مسلمانان فرود آمد و صفوف مسلمانان پاره پاره و پراکنده شد و تعدادی از مسلمانان از میدان گریختند. رسول خدا با دیدن شکست مسلمانان در میان ایشان چنین ندا داد: (أَنَا النَّبِيُّ لا كَذِبْ ... ... أَنَا ابْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبْ) «من پیامبر خدا هستم و اين (ادعا) دروغ نيست. من فرزند عبد المطلب هستم». با اینکه مقصود اصلی کافران پیامبر خدا ج بود، نتوانستند به ایشان آسیبی وارد نمایند. رسول خدا ج به عباس فرمان داد که مسلمانان را فراخواند، او نیز با صدای بلند گفت: ای گروه انصار، ای گروه مهاجرین، ای اصحاب شجره. آنها پاسخ دادند: آماده به خدمتیم یا رسول الله. سپاه دوباره به خود نظم گرفت و نبرد سخت و شدید شد و رسول خدا بر این نبرد اشراف کامل داشت. ساعتی بیش طول نکشید که مشرکان شکست خورده و عقب نشینی کردند و زنها، فرزندان و اموالشان را جا گذاشتند. در صحیح مسلم آمده است: «ثُمَّ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم حَصَيَاتٍ فَرَمَى بِهِنَّ وُجُوهَ الْكُفَّارِ، ثُمَّ قَالَ: "انْهَزَمُوا، وَرَبِّ مُحَمَّدٍ". قَالَ العباس رضي الله عنه: فَذَهَبْتُ أَنْظُرُفَإِذَا الْقِتَالُ عَلَى هَيْئَتِهِ فِيمَا أَرَى، قَالَ: فَوَاللَّهِ مَا هُوَ إِلاَّ أَنْ رَمَاهُمْ بِحَصَيَاتِهِ، فَمَا زِلْتُ أَرَى حَدَّهُمْ كَلِيلاً وَأَمْرَهُمْ مُدْبِرًا» «آنگاه رسول اکرم ج تعدادی سنگريزه برداشت و به سوی چهرههای کفار پرتاب نمود و فرمود: "سوگند به پروردگار محمد که شکست خوردند" ابن عباس میگويد: من رفتم و نگاهی به صحنهی جنگ انداختم؛ به نظر من جنگ همچنان مثل قبل ادامه داشت. اما سوگند به الله، هنگامی که رسول الله ج سنگريزهها را به سوی آنان پرتاب نمود، قدرت آنها به ضعف گراييد و عقب نشينی را آغاز کردند و ذلیل شدند». حنین درسی بود برای مسلمانان؛ آنان دانستند که پیروزی به تعداد زیاد افراد و تجهیزات بیشتر نیست.
غزوه تبوک (العسرة)، رجب سال نهم هجری
پس از آنکه مکه فتح شد و تمام حجاز به اسلام گرویدند، عربهای تابع روم در سرزمین شام از مسلمانان و قدرت اسلام به هراس آمدند؛ در نتیجه روم تصمیم گرفت که به جنگ مسلمانان برود، آنها سپاهی بزرگ آماده کرده و در جنوب سرزمین شام مستقر کردند.
وقتی اخبار آنها به رسول خدا رسید، ایشان مردم را برای تجهیز سپاهی قوی و مستحکم برای ایستادگی در برابر حملهی روم تشویق نمود. ایشان ثروتمندان را تشویق کرد که با مال خود به نصرت اسلام بیایند. از این رو عثمان بن عفان ده هزار دینار، نهصد شتر و صد اسب به این لشکر اختصاص داد. ابوبکر ا نیز تمام مال خویش را آورد. عبدالرحمن بن عوف چهل هزار دینار آورد و زنان نیز زیور آلات و جواهرات خود را دادند.
سپاه اسلام که متشکل از حدود سی هزار جنگجو بود در رجب سال نه هجری به فرماندهی رسول خدا ج به سمت تبوک به راه افتاد. پیامبر سپاهش را در ثنیة الوداع فرود آورد و مسلمانان از کمبود آب و آذوقه رنج میبردند، تا جایی که مجبور شدند شترهای خود را ذبح کنند و آنچه در شکمبههای آنهاست بیرون کرده و بفشرند و از آن بنوشند، به همین خاطر است که به این غزوه، غزوه عسره میگویند.
مسلمانان حدود بیست روز را در تبوک بسر بردند اما هیچ رومیای را مشاهده نکردند، زیرا رومیان که جریان حرکت سپاه اسلام را شنیده بودند و میدانستند که مسلمانان مرگ را بر زندگی ترجیح میدهند، از همان راهی که آمده بودند، برگشتند. سپس پیامبر و مسلمانان نیز به مدینه بازگشتند.
ورود گروههای مختلف مردم در دین خدا (8-11هـ)
وقتی مکه فتح شود و قریش به پیامبر ج ایمان آوردند، اعراب دانستند که توان جنگیدن و دشمنی با پیامبر را ندارند، از این رو گروه گروه وارد دین خدا شدند؛ به ویژه پس از نبرد حنین که مستقیما پس از فتح مکه اتفاق افتاد.
عام الوفود، سال نه هجری
سال نه هجری را «عام الوفود» میگویند، زیرا هیأتهای نمایندگی قبایل عربی پی در پی به مدینه میآمدند تا اسلام خویش را اعلان نموده و با پیامبر خدا بیعت کنند. سیره نویسان تعداد این هیأتها را شصت مورد گفتهاند که از این میان امام بخاری در کتاب صحیح خویش هیأتهای: تمیم، عبدقیس، بنی حنیفه، نجران (که اسلام نیاورد و به دادن جزیه راضی شد)، اشعریها و اهل یمن، دوس، طیء، عدی بن حاتم طائی و غیره را ذکر کرده است.
حج گزاردن ابوبکر ، سال نهم هجری
رسول خدا در سال فتح مکه تنها عمره به جا آورده و حج نگزارد و ابوبکر را امیر حج مسلمانان نمود. ایشان در ذوالحجه به همراه سیصد صحابی که بیست شتر نیز به همراه داشتند بسوی مکه حرکت کردند. در روز قربانی سوره براءة (توبه) نازل شد و پیامبر ج علی ا را فرستاد تا به مردم چنین اعلان نماید:
«جز انسان مؤمن کسی وارد بهشت نمیشود؛ از این پس هیچ کس حق ندارد خانه کعبه را برهنه طواف نماید و پس از امسال مشرکان اجازه حج گزاردن ندارند و هر کس عهد و پیمانی با پیامبر دارد، پیمانش تا موعد مقرر باقی خواهد ماند».
این تفصیل و جدایی میان مسلمانان و مشرکین پس از بیست و دو سال از شروع دعوت، رسالت و نزول وحی صورت گرفت.
حج پیامبر ج، سال ده هجری (حجة الوداع)
رسول خدا موی خود را شانه کرده و چرب نمود و خویشتن را خوشبود کرد و در وقت ظهر به قصد حج مدینه را ترک کرد. ایشان در ذوالحلیفه بیتوته نمود و خطاب به مردم گفت: (أَتَانِي اللَّيْلَةَ آتٍ مِنْ رَبِّي، فَقَالَ: صَلِّ فِي هَذَا الْوَادِي الْمُبَارَكِ، وَقُلْ عُمْرَةً فِي حَجَّةٍ) «امشب، قاصدی از طرف پروردگارم آمد و گفت: در اين وادی مبارک، (وادی عقيق) نماز بخوان و نيت كن كه عمره و حج را با هم انجام دهی» پس پیامبر ج به نیت حج قران احرام بست.
رسول خدا روز یکشنبه از از گردنهی بالایی راه كداء وارد مکه شد و ابتدا طواف قدوم را بجای آورد و سه دور ابتدایی را پهلوانانه و چهار دور باقی را بصورت عادی دور زد، سپس به سمت صفا رفته و سوار بر مرکب خویش سعی را انجام داد، سپس به کسانی که قربانی نیاورده بودند فرمان داد که حج خود را تبدیل به عمره نمایند.
روز هشتم رسول خدا به سمت منی رفته و نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء را در آنجا خواند و شب را نیز در آنجا سپری کرد و نماز صبح روز نهم را نیز در همانجا بجا آورد، با طلوع خورشید، منی را به مقصد عرفه ترک گفت و چادر خویش را در نمرة بر پا کرد؛ ایشان در آنجا ماند تا اینکه خورشید زوال نمود، آنگاه برای مردم سخنرانی نمود و نمازهای ظهر و عصر را با یک اذان و دو اقامه به جا آورد. سپس به جایگاه خود بازگشت و پیوسته دعا میکرد و «لا إله إلا الله» و «الله أکبر» میگفت تا اینکه زردی آفتاب ناپدید شد. آنگاه بعد از غروب به مزدلفه رفته و شب را در آنجا گذراند و نماز صبح روز دهم را در آنجا بجا آورد. سپس به مشعر الحرام رفت و در آنجا درنگ نمود تا اینکه روز روشن شد. آنگاه پیش از طلوع خورشید به منی رفت و جمره عقبه را با هفت سنگریزه زد. ایشان در سه روز ایام تشریق هر روز پیاده به سمت جمرات سه گانه رفته و آنها را با هفت سنگریزه رمی مینمود. از جمره اول شروع نمود سپس به جمره دوم و سپس به جمره عقبه میرفت. ایشان در جمره اول و دوم بسیار دعا نمود.
ایشان روزی که به منی تشریف بردند، حیوان خویش را قربانی نمودند و به سمت خانه کعبه رفتند و آن را هفت مرتبه طواف نمودند. سپس آب نوشیدند. سپس از منی بازگشته و روز سوم به محصب رفتند. و عایشه ل از تنعیم احرام عمره بست.
آنگاه فرمان بازگشت دادند و طواف وداع را انجام داده و متوجه مدینه شدند. این حج را «حجة الوداع» میگویند، زیرا پیامبرخدا ج پس از آن دیگر حجی انجام نداد.
عمرههای پیامبر
رسول خدا پس از هجرت به مدینه چهار مرتبه عمره نمودند که همهی آنها در ذوالقعده انجام شد، بجز عمرهای که به همراه حج انجام دادند:
- عمره حدیبیه؛ این اولین عمرهی پیامبر خدا ج بود که در سال ششم هجری انجام شد، آنگاه که مشرکان ایشان را از رسیدن به کعبه بازداشتند
- عمرهی قضاء؛ سال هفت هجری انجام شد، در این سال پیامبر ج وارد مکه شده و مدت سه روز در آنجا اقامت گزید، آنگاه پس از تکمیل عمرهی خویش راهی مدینه شد.
- عمرهای که همراه با حج خویش انجام دادند.
- عمرهی ایشان از جعرانه، آنگاه که به سمت حنین رفته و سپس به مکه بازگشتند و از جعرانه احرام عمره بستند.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم به نقل از انس بن مالک ا آمده که: «رسول الله ج چهار بار عمره نمود که بجز عمرهی همراه حجش، همگی را در ماه ذوالقعده انجام داد: نخست، عمرهی حديبيه که در ماه ذوالقعده صورت گرفت. عمرهی دوم را در ماه ذوالقعده سال بعد انجام داد. عمرهی سوم، عمرهی جعرانه است که هنگام تقسيم غنايم جنگ حنين در ماه ذوالقعده انجام گرفت. و عمرهی چهارم هم با حج نبی اکرم ج انجام شد».
پس از بازگشتن از حج
تجهیز سپاه اسامه:
رسول خدا دو ماه یا کمی بیشتر پس از بازگشت از حجة الوداع اقدام به تجهیز سپاهی برای اعزام به شام نمود و اسامه بن زید بن حارثه ب را فرمانده این سپاه نمود و به او فرمان داد که به سمت بلقاء و فلسطین برود. مردم برای همراهی با این سپاه مجهز شدند، در میان سربازان اسامه مهاجرین و انصار، از جمله ابوبکر و عمر نیز بودند. تعداد سربازان لشکر اسامه سه هزار نفر بود، اما اعزام آن بخاطر بیماری پیامبر خدا به تاخیر افتاد.