فرق و مذاهب

ایمان نزد سایر فرق اسلامی

حقیقت ایمان نزد خوارج

خوارج در مسمای ایمان نزدیکترین فرقه به اهل سنت هستند چرا که می گویند: ایمان قول و عمل و نیت است. اما آیا ایمان نزد آنها بر مراتبی است که اهل سنت قائل بر آنها هستند؟ خیر. همه شعب ایمان نزد آنها بر یک مرتبه بوده به صورتی که اگر یکی از آنها ضایع شود؛ کل ایمان از بین می رود!

واجبات نزد آنها حکم ارکان ایمان را دارد یعنی اگر شخصی دزدی کرد یا دروغ گفت؛ نزد آنها کافر محسوب می شود. البته بجز "فرقه نجدات از خوارج" که مرتکب کبیره را کافر نمی دانند. 

ابوالحسن أشعری می گوید:  أبو بيهس بانی فرقة البيهسية معتقد است که ایمان؛ معرفت و اقرار است و عمل را داخل در آن نمی داند. ( بر خلاف عامه خوارج)

در نتیجه؛ ایمان نزد آنها کم یا زیاد نمی شود ( بلکه تنها در مستحبات قائل به زیادت آن هستند) و اگر با گناه؛ نقص پیدا کند؛ کل آن زائل شده است. در نتیجه؛ آنها در ایمان استثنایی نیز قائل نیستند!

ابن حزم می فرماید: خوارج قائل به این هستند با ضایع کردن عمل؛ کل ایمان از بین خواهد رفت، و ابن تیمیه می فرماید: نزد آنها ایمان جزء جزء نیست؛ پس لازمه آن تکفیر اهل ذنوب است.

بدین صورت مشخص می شود؛ مذهب خوارج به صفت عامه در حقیقت ایمان؛ در تعریف آن با سلف صالح و ائمه اهل سنت شباهت دارد اما در قرار دادن اعمال به عنوان جزئی حقیقی از ایمان با اهل سنت اختلاف دارند.

 

[منابع: "مقالات الإسلامیین" (86/1)، "الملل و النحل" (126/1)، "الفصل في الملل والأهواء والنحل" (188/3)، "الإیمان" ابن تیمه (ص 185)، "الخوارج تاريخهم وآراؤهم الاعتقادية وموقف الإسلام منها" غالب بن علي عواجي (1/295)]

حقیقت ایمان نزد مرجئه

مرجئه در اواخر قرن اول هجری به وجود آمدند و به صورت کلی چنین اعتقاد دارند که ایمان تنها قول است و عمل را از دایره آن خارج می کنند. نزد سلف؛ "إرجاء فقهاء" چنین تعریفی داشت، یعنی: ایمان فقط تصدیق و قول است یا؛ قول بدون عمل می باشد. بدین صورت آنها؛ اعمال را از مسمای ایمان خارج می دانند. پس به صورت کلی؛ هر کس قائل بر این باشد که ایمان قابل زیاد شدن و نقص نیست، استثناء در ایمان وجود ندارد و همچنین؛ اعمال را جزو ایمان نداند؛ چنین شخصی مرجئه می باشد.

اما کلمه "إرجاء" و "مرجئه" بر اصناف دیگری مانند "جهمیه" و "کرامیه" نیز اطلاق شد. جهمیه چنین اعتقاد دارند که :ایمان تنها معرفت و تصدیق قلبی است و کرامیه نیز می گویند ایمان فقط قول زبان است.

جهمیه اعمال قلوب را نیز داخل در ایمان نمی دانند؛ شیخ الإسلام می فرماید: مرجئه سه قسم هستند: کسانی از آنها می گویند: ایمان مجرد آن چیزی است که در قلب است، از این دسته افرادی هستند که اعمال قلب را داخل در ایمان می دانند که اکثر فرقه های مرجئه از این دسته هستند.

سپس می فرماید: بعضی از آنها اعمال قلب را داخل در ایمان نمی دانند مانند "جهم بن صفوان" و تابعين او مانند "صالحی" و اکثر اصحابش.

[منابع: (الإیمان 184)، الفتاوی (195/7)، حلیة الأولیاء (29/7)، شرح السنة بغوی (41/1)، فتاوی (666/7) و (41/13)، القدریة والمرجئة (ص 77)]

حقیقت ایمان نزد مرجئه

کرامیه

در بیان مذهب کرامیه آمده است: آنها در مورد ایمان نظری دارند که هیچ کس قبل از آنها نگفته است؛ می گویند: ایمان فقط اقرار زبان است گرچه قائلش در قلب معتقد به آن نباشد!

آنها بر خلاف سایر طوائف، اقرار کننده به شهادتین را مؤمن می دانند حتی اگر قلبا نسبت به آن جحود داشته باشد. می گویند: چنین شخصی مؤمن؛ اما در جهنم جاودانه خواهد ماند! آنها قائل بر این هستند که منافق؛ مؤمن است اما مخلد در آتش جهنم خواهد بود. یعنی:

1- ایمان مجرد قول زبان است. هر کس با زبان اقرار به ایمان کند؛ مؤمنی کامل الإیمان است.

2- آنها تصدیق قلبی را جزو ایمان نمی دانند اما آن را واجب دانسته اند.

3- اعمال قلب و جوارح را از ایمان نمی دانند.

4- منافق؛ در دنیا مؤمن است چرا که با زبان به ایمان اقرار کرده، اما در جهنم جاودانه خواهد بود زیرا قلبا آن را تکذیب کرده است.

5- ایمان قابل تجزیه نیست و کم و زیاد نمی شود و همه مردم در آن یکسانند. همچنین؛ در یک شخص ایمان و کفر جمع نخواهد شد.

لازم به ذکر است که؛ ایمان باطنی که ناجی شخص از عذاب جهنم است؛ مجرد اقرار ظاهر برای آن کافی نیست بلکه چه بسا شخصی در ظاهر مسلمان اما در باطن منافق باشد، مانند منافقین زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم که الله متعال در بسیاری از آیات قرآن از آنها سخن به میان آورده و بیان داشته که  اعمال این افراد نابود می شود و هیچ سودی برایشان نخواهد داشت.

 [منابع: "الإیمان"شیخ الإسلام(ص184)، "مجموع الفتاوی"(195/7)، "التدمریه"(ص 192)، "النبوات" (582/1)، "منهاج السنة"(462/3)، "درءتعارض العقل والنقل" (7/434)]

حقیقت ایمان نزد مرجئه

بخش سوم

غلات مرجئه می گویند: ایمان فقط معرفت است. هر کس خداوند را شناخته باشد او مؤمن است حال چه به آن اقرار کند، به آن ملزم و متابع آن باشد، صادق باشد و...هیچ تأثیری در ایمان او ندارد! مهم همان معرفت است. این عقیده ای بسیار خطرناک و مصیبتی بزرگ است چرا که فرعون نیز خداوند عزوجل را می شناخت، ابوجهل نیز پروردگار خویش را شناخته بود. الله متعال می فرماید: {وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ} [نمل:14]

ترجمه: از جهت ستم و تکبر آن آيات را انکار کردند با اينکه قلبا به آن يقين داشتند، پس بنگر عاقبت مفسدين چسان بود.

همچنین؛ منافقین نیز پروردگار را می شناختند و حتی إبلیس هم جاهل به خداوند سبحان نبود! این افراد از گمراه ترین مردمان هستند، به همین دلیل امام احمد رحمه الله می فرماید: هر کس ایمان را تنها معرفت بداند؛ براستی که کافر است.[ "الإیمان الکبیر" إبن تیمیه رحمه الله (ص 222)، "مجموع الفتاوی" (7/120)]

چون این قول مستلزم تکذیب قرآن است و چنانکه دیدیم، قرآن کریم افرادی را کفار نام نهاده که جاهل به پروردگارشان نبودند بلکه او را می شناختند و به این شناخت معترف بودند.

گروه دوم از مرجئه که ضلالتشان بیشتر و شدیدتر است می گویند: ایمان تنها تصدیق است، و این تصدیق نیز متعلق به قضایای اخبار است. اغلب اهل بدعت معاصر چنین اعتقاد دارند که: " ایمان همان تصدیق است"! متأسفانه اشاعره نیز دقیقا چنین اعتقاداتی دارند! اگر به کتُب اعتقادی اشاعره و ماتریدیه رجوع شود – به عنوان مثال؛ متن طحاویه – می بینیم که سخنی در مورد مسائل "امر" (آنچه از طرف شارع فرمان بر انجامشان وارد شده باشد) به میان نیامده است بلکه همه آن؛ بحث متعلق به مسائل تصدیق است. سخن از بهشت، جهنم، میزان، صراط، روئیت خداوند متعال در قیامت و این چنین قضایایی است. همه این امور از مسائل تصدیق اخبار است. اما در مورد ایمان طبق مفهوم اهل سنت و جماعت که همان حق الوهیت دادن به الله متعال و وصف استحقاق به اوست ( معبود به حق و شایسته عبادت)؛ سخنی به میان نیامده است! به همین دلایل، مردم تنها کسی را مشرک یا کافر می دانند که مسائل اخباریات را تکذیب یا انکار کند. اما شخصی که اوامر الله متعال را پشت گوش انداخته و به آنها عمل نکند؛ نزد آنها کافر محسوب نمی شود! 

حقیقت ایمان نزد معتزله

معتزله معتقدند ایمان مرکب از: اعتقاد قلب، تصدیق با زبان و عمل با جوارح است. الفاظی که دلالت بر معتقدات این مذهب داشته باشد؛ علماء به صورتی مختلف بیان کرده اند. به عنوان مثال؛ ابن حزم اندلسی می فرماید: ایمان نزد آنها معرفت قلب، اقرار با زبان و عمل با جوارح است، و هر عملی اعم از طاعات و اعمال خیر، چه فرائض باشد یا نوافل؛ جزو ایمان است.

بغدادی رحمه الله از آن ها نقل می کند که ایمان متعلق به جمیع فرائض و ترک کبائر است.

امام ابن تیمیه رحمه الله از آنها چنین حکایت می کند: ایمان همه طاعات را شامل می شود.

اما ابو الحسن اشعری از آنها شش قول در این مورد ذکر می کند.

بعد از تحقیق و دقت در جمیع آراء و نظراتی که علماء از اشعری تا شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمهم الله فرموده اند؛ می توان گفت؛ اختلاف آنها در این تعدد آراء بر سر  الفاظ است نه بر حقیقت آن و به این دلیل؛ می توان ایمان نزد معتزله را در دو رأی مشهور اینگونه معرفی کرد:

1- ایمان جمیع طاعات از فرائض و نوافل را شامل شده و اجتناب از کبائر نیز جزوی از ایمان است.

2- ایمان همه طاعات است اما نوافل و اجتناب از کبائر را شامل نمی شود. این دو رأی را قاضی عبدالجبار اینگونه بیان می کند: ایمان نزد ابو علی جبائی و ابو هاشم؛ عبارت است از ادای طاعات فرائض بدون نوافل و دوری گرفتن از محرمات، اما نزد ابو هزیل عبارت است از ادای طاعات از جمله فرائض و نوافل و همچنین؛ اجتناب از محرمات را نیز شامل می شود. سپس محقق و معلق کتاب می گوید: این – رأی اخیر – رأی معتمد و مختار قاضی عبدالجبار می باشد.

مذهب معتزله در مورد زیاد و کم شدن ایمان موافق با مرجئه می باشد و مخالفت آنها در این مورد با سلف صالح را می توان اینگونه بیان کرد:  

1- ازدیاد ایمان و نقصان آن میان اشخاص نسبی است، یعنی مثلا "زید" دارای ایمان بیشتری از "عمرو" است چرا که او ثروتی دارد که مأمور به اخراج زکات آن است، پس این ازدیاد تکلیف سبب ازدیاد ایمان می شود. اما "عمرو" به دلیل فقر، به این درجه از ایمان نخواهد رسید!  

2- معصیت و گناه هیچ تأثیری در زیادت و نقصان ایمان ندارد؛ چرا که معصیت نزد آنها انسان را از دایره ایمان به کلی خارج کرده و حکم جاودانگی در جهنم را برای شخص عاصی صادر می کنند!  

3- ازدیاد در کمیت ایمان است که مربوط به اعمال عبادی جوارح و تکالیف می باشد، اما در کیفیت آن هیچ ازدیاد و نقصانی راه ندارد. چون همه مکلفین در وجوب تصدیق قلبی یکسان هستند و در آن ازدیاد و نقص وارد نمی شود.

[منابع: "الفصل في الملل والأهواء والنحل" (188/3)، "اصول الدین" (ص 249)، "الإیمان" (ص 280) "مقالات الإسلامیین" (329/1)، "الإیمان بین السلف والمتکلمین" احمد غامدی (ص 129)]

ایمان از دیدگاه اشاعره

اشاعره در تعریف ایمان بر قول واحدی نیستند، بلکه از آنان اقوال متعددی ثابت است، که می توان ما حصل آن را در سه دیدگاه ذیل خلاصه نمود:

نخست: با علمای سلف رحمهم الله در تعریف ایمان موافقت نموده اند و ایمان را قول و عمل معرفی نموده اند، که این آخرین اعتقادی است که از ابو الحسن اشعری رحمه الله ثابت شده، ایشان در کتاب "الإبانة" در صفحه ۲۷ می فرمایند: "الإيمان قول وعمل، يزيد وينقص".

"ایمان قول و عمل است و زیاد و کم می شود"

دوم: موافقت آنان با فقهای مرجئه که ایمان تصدیق قلب و قول زبانی است. شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله بیان می کنند بعد از اینکه فساد قول جهم در مساله ی ایمان برای اتباع اشعری روشن شد بر دیدگاه فقهای مرجئه درآمدند و گفتند: ایمان قول زبان و تصدیق قلبی است. ["الإیمان"(ص ۱۳۸)]

سوم: کاملا با جهمیه در اینکه ایمان فقط تصدیق قلبی است موافق اند و این قول اکثریت آنان است من جمله: قاضی ابو بكر باقلانی، ابو المعالی جوينی و همچنین ماتريدی نیز بر این رأی است.

به عنوان مثال باقلانی می گوید:

 ["الإنصاف" (ص ۳۳)]"أن الإيمان بالله عزو وجل هو: التصديق بالقلب"

"ایمان به خداوند متعال همان تصدیق قلبی است"

ازدیاد و نقصان ایمان از دیدگاه اشاعره

در متن‌های قبلی بیان نمودیم که ایمان از دیدگاه اهل سنت و جماعت نیت، قول و عمل است و با انجام نیکی‌ها زیاد می‌شود و با انجام سیئات کم می‌شود.

اشاعره در مورد ازدیاد و نقصان ایمان اختلاف نظر دارند که می‌توان خلاصه‌ی این اختلاف را در سه دیدگاه بیان نمود:

1- گروه اندکی بر این باورند که ایمان صرفا تصدیق است و نه کم می‌شود و نه زیاد.

2- عده‌ای دیگر بر این باورند که ایمان تصدیق قلبی است و کم و زیاد می‌شود، که در مورد همین ازدیاد و نقصان هم به دو مسلک تقسیم می شوند:

الف: این زیادت و نقصان در مورد خود تصدیق قلبی اتفاق می‌افتد که در تعریف ایمان بیان می‌کنند.

ب: ثمرات ایمان - یا همان اعمال صالحه - زیاد و کم می‌شود، اما خود اصل ایمان که همان تصدیق است تغییر نمی‌کند.

3- دیدگاه سوم دیدگاه کسانی است که می‌گویند ایمان زیاد می‌شود اما کم نمی‌‌شود.

[نگا: الايمان عند السلف وعلاقته بالعمل وكشف شبهات المعاصرين٫ آل‌خضیر: (1/238)]

1617 جار خوێندراوه‌ته‌وه‌
23/08/2018
احزاب اسلامی کردستان عراق اخوان المسلمین انواع آبها اهمیت جایگاه امام جماعت اهمیت طهارت بابەتەکانی ماڵپەڕ بانگ بانگ و قامەت بانگەواز باوەڕ باوەڕ هێنان به‌ فریشته‌كان بنەما عەقائیدییەکان پارێزكاری په‌یوه‌ندی فریشته‌كان به‌ مرۆڤه‌وه‌ پیسی پێناسەی دوعا پەرستن تاریخ تاقیكردنه‌وه‌ تاقیکردنەوە تفسیر سوره الممتحنه ته‌سبیحات تۆبەکردن تەقوا جاهیلییه‌ت جۆر و یاساکانی ئاو جۆره‌كانی هاوبه‌ش دانان جۆرەکانی ئاو چەند توێژینەوەیەک حیكمه‌ت و سووده‌كانی دوعا حیكمه‌ته‌كانی ڕۆژوو حەج و عومرە خانواده خشتەی تاقیکردنەوەکان خودا خولع دموکراسی دنیاخواهی ده‌وڵه‌تی عوسمانی ره‌مه‌زان ڕۆژوو زادی زادی فارسی زانستی شه‌رعی زانكۆی زادی زیکر زەکات سلفیت سنتهای فطری سه‌یید قوتب سوره‌تی (المجادلة) سوننه‌ت سیفات و ئاکارەکانی فریشتە شارستانییه‌ت شەرمکردن شەوی قەدر طاغوت طهارت عبدالقادری ته‌وحیدی غه‌یب فریشته‌ فقه فکر اسلامی فورات قضای حاجت قورئان كتێبه‌كانی خوا کاتی دوعا گیرابوون کردەوەی چاک گومان لەسەر دوعا لە خۆپرسینەوە مامۆستا كرێكار محمد عبدالله دراز مقدسات اسلام مه‌بده‌ء مه‌تنی جه‌زه‌ری مه‌رجه‌كانی گیرا بوونی دوعا مەعازەی کچی عبدالله ناسین ناوه‌ جوانه‌كانی خوای گه‌وره‌ ناوەكانی خوای گەورە ناوەکانی خودا نجاست نووری ڕێ نوێژ هاوبه‌ش دانان هجرت وضو یاد ئادابی دوعا كردن ئادابی قورئان خوێندن یادی خوا ئاسمان ئامادەیی ئامەد ئامادەیی ئامەدی ئیسلامی ئامەد یه‌كتاپه‌رستی ئیسلام یەکتاپەرستی
نشر مطالب با ذکر منبع بلا مانع می‌ّباشد.