ابن حجر رحمه از عقاید بزرگان اشاعره مانند رازی در لسان المیزان به شدت انتقاد کرده و هرگز صحیح نیست گفته شود به چیزی که خود از آن انتقاد کرده؛ معتقد باشد!
شیخ سفر الحوالی رحمه الله میفرماید: " أَن الْحَافِظ فِي الْفَتْح قد نقد الأشاعرة باسمهم الصَّرِيح وَخَالفهُم فِيمَا هُوَ من خَصَائِص مَذْهَبهم فمثلاً خالفهم فِي الْإِيمَان، وَإِن كَانَ تَقْرِيره لمَذْهَب السّلف فِيهِ يحْتَاج لتحرير. ونقدهم فِي مَسْأَلَة الْمعرفَة وَأول واجَب على الْمُكَلف فِي أول كِتَابه وَآخره[1]
ترجمه: حافظ ابن حجر رحمه الله در "فتح الباری" از بزرگان اشاعره نقد نموده و صراحتا اسم آنان را ذکر کرده است و در خصائص مذهبشان با آنان مخالفت ورزیده است. به عنوان مثال: در مسأله ایمان با آنان مخالف است گرچه تقریر و بیان او در شرح مذهب سلف نیاز به شرح و بسطی برای روشن شدن آن دارد. همچنین؛ در مسأله شناختِ اولین واجب بر مکلف؛ در ابتدای کتاب خود و آخِر آن؛ با اشاعره مخالفت کرده است. (آنها میگویند اولین واجب بر مکلف "نظر" است در حالی که اهل سنت؛ توحید و شناخت لا إله إلا الله و محمد رسول الله را اولین واجب میدانند).
تنبیه: همچنین ابن حجر در مسأله صوت و حرف بودن قرآن صراحتا با اشاعره مخالفت میکند و مذهب اهل سنت را در این مورد بیان میدارد، بنگرید به: فتح الباری 13/460 "قَوْلُهُ بَابُ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْده الا لمن أذن لَهُ"
سپس شیخ میفرماید:"كَمَا أَنه نقد شيخهم فِي التَّأْوِيل (ابْن فورك) فِي تأويلاته الَّتِي نقلها عَنهُ فِي شرح كتاب التَّوْحِيد من الْفَتْح, وذم التَّأْوِيل والمنطق مرجحا مَنْهَج الثَّلَاثَة الْقُرُون الأولى, كَمَا أَنه يخالفهم فِي الِاحْتِجَاج به حدیث الْآحَاد فِي العقيدة[2]
ترجمه: چنانکه او از بزرگان اشاعره (ابن فورک) در مورد تأویلاتی که در شرح کتاب توحید در فتح الباری از او نقل کرده است؛ انتقاد کرده و به مذمت تأویل و منطق پرداخته است و در این مورد منهج سه قرن اول اسلام را راجح و قوی دانسته؛ همچنانکه در مسأله احتجاج به احادیث آحاد در عقیده با آنان مخالف است.
سپس میگوید: "وَالَّذِي أرَاهُ أَن الْحَافِظ - رَحمَه الله - أقرب شَيْء إِلَى عقيدة مفوِّضة الْحَنَابِلَة كَأبي يعلى وَنَحْوه مِمَّن ذكرهم شيخ الْإِسْلَام فِي دَرْء تعَارض الْعقل وَالنَّقْل ووصفهم بمحبة الْآثَار والتمسك بهَا لكِنهمْ وافقوا بَعض أصُول الْمُتَكَلِّمين وتابعوهم ظانِّين صِحَّتهَا عَن حسن نِيَّة"
ترجمه: آنچه که ما میپنداریم این است که حافظ ابن حجر رحمه الله نزدیکترین عقیده به مفوِّضة حنابله را دارد. عقیدهای مانند اعتقاد ابویعلی و افرادی مانند او که شیخ الإسلام رحمه الله در کتاب "دَرْء تعَارض الْعقل وَالنَّقْل" آنها را ذکر کرده و آنان را به صفات محبت آثار و تمسک به آن وصف نموده است. اما در بعضی از اصول متکلمین؛ با آنان موافقت نمودهاند و دلیل آن نیز؛ حسن نیت و گمان نیک به صحت آن مسائل بوده است.
ایشان میفرماید: "وَقد كَانَ من الْحَنَابِلَة من ذهب إِلَى أبعد من هَذَا كَابْن الْجَوْزِيّ وَابْن عقيل وَابْن الزَّاغُونِيّ. وَمَعَ ذَلِك فَهَؤُلَاءِ كَانُوا أَعدَاء ألدَّاء للأشاعرة، وَلَا يجوز به حال أَن يعتبروا أشاعرة فَمَا بالك بأولئك. وَالظَّاهِر أَن سَبَب هَذَا الِاشْتِبَاه فِي نِسْبَة بعض الْعلمَاء للأشاعرة أَو أهل السّنة وَالْجَمَاعَة هُوَ أَن الأشاعرة فرقة كلامية انشقت عَن أَصْلهَا (الْمُعْتَزلَة) ووافقت السّلف فِي بعض القضايا وتأثرت به منهج الْوَحْي، فِي حِين أَن بعض من هم على مَذْهَب أهل السّنة وَالْجَمَاعَة فِي الأَصْل تأثروا به سبب من الْأَسْبَاب بِأَهْل الْكَلَام فِي بعض القضايا وخالفوا فیها مَذْهَب السّلف"
ترجمه: بعضی از حنابله حتی بیشتر از آن نیز در این اصول اهل کلام پا گذاشتهاند در حالی که از دشمنان سرسخت اشاعره بودهاند با این حال نمیتوان این افراد را از اشاعره محسوب کرد چه رسد به افرادی مانند ابن حجر و سایرین که کمتر به اصول متکلمین پایبند بودهاند. ظاهر این است که سبب چنین اشتباهی در نسبت دادن بعضی از علماء به اشاعره یا اهل سنت و جماعت؛ این است که: اشاعره فرقه ای کلامی است که از اصل خود یعنی معتزله جدا شده و (در اصل جزوی از آن است) که در بعضی از قضایا با سلف موافقت نمودهاند و به منهج وحی متأثر شدهاند. این در حالی است که بعضی از علماء که در اصل بر مذهب اهل سنت و جماعت بودهاند؛ به سبب بعضی از اسباب و علل؛ در بعضی از قضایا به اهل کلام و منهج آنان متأثر شدهاند و با مذهب سلف مخالفت کردهاند.
"وَكَثِيرًا مَا تَجِد فِي كتب الْجرْح وَالتَّعْدِيل- وَمِنْهَا لِسَان الْمِيزَان لِلْحَافِظِ ابْن حجر- قَوْلهم عَن الرجل أَنه وَافق الْمُعْتَزلَة فِي أَشْيَاء من مصنفاته أَو وَافق الْخَوَارِج فِي بعض أَقْوَالهم وَهَكَذَا وَمَعَ هَذَا لَا يعتبرونه معتزليا أَو خارجيا، وَهَذَا الْمنْهَج إِذا طبقناه على الْحَافِظ وعَلى النَّوَوِيّ وأمثالهما لم يَصح اعتبارهم أشاعرة وَإِنَّمَا يُقَال: "وافقوا الأشاعرة فِي أَشْيَاء"، مَعَ ضَرُورَة بَيَان هَذِه الْأَشْيَاء واستدراكاتها عَلَيْهِم حَتَّى يُمكن الاستفادة من كتبهمْ بِلَا توجس في مَوْضُوعَات العقيدة [3]
ترجمه: بسیاری از موارد را که در کُتب جرح و تعدیل مشاهده خواهی کرد (از جمله کتاب لسان المیزان ابن حجر) میبینی که در مورد شخصی گفتهاند: او در بعضی موارد در مصنافاتش با معتزله موافقت نموده است، یا اینکه در بعضی از اقوال با خوارج موافق بوده است، اما با این حال؛ آنان را از معتزله یا خوارج ندانستهاند. همین منهج را اگر بر حافظ ابن حجر، نووی و سایر علماء نیز مطابقت دهیم؛ قطعاً صحیح نیست که آنان را جزو اشاعره به حساب آورد بلکه گفته میشود: "آنان در بعضی مسائل با اشاعره موافقت کردهاند" که همراه آن؛ لازم است این مواردی که با اشاعره موافقت داشتهاند را بیان کرد و تعقیبات و نقد آن را نیز شرح داد تا بدون ترس در موضوعات عقیدتی؛ امکان استفاده از کتابهایشان وجود داشته باشد.
شیخ ابن عثیمین رحمه الله بعد از بیان فضل این دو بزرگوار (ابن حجر و نووی) و نفی نسبت دادن آنها به اهل بدعت میگوید: "وهل يصح أن ننسب هذين الرجلين وأمثالهما إلى الأشاعرة، ونقول: هما من الأشاعرة؟ الجواب: لا، لأن الأشاعرة لهم مذهب مستقل له كيان في الأسماء والصفات والإيمان وأحوال الآخرة...فإذا قال قائل بمسألة من مسائل الصفات به ما يوافق مذهبهم فلا نقول: إنه أشعري.أرأيتم لو أن إنساناً من الحنابلة اختار قولاً للشافعية فهل نقول إنه شافعي؟ الجواب: لا نقول إنه شافعي[4]
ترجمه: آیا صحیح است که این دو شخص و امثال آنان را به اشاعره نسبت دهیم و بگوییم آنان از اشاعره هستند؟ در جواب میفرماید: خیر چرا که اشاعره خود مذهبی مستقل بوده که دارای منهجی خاص در اسماء و صفات، ایمان و احوال آخرت هستند. سپس میفرماید: اگر شخصی در یکی از مسائل صفات الهی؛ با مذهب آنان موافقت کند؛ به او اشعری نمیگوییم. آیا اگر شخصی از حنابله یکی از اقوال شوافع را اختیار کند؛ به او شافعی خواهیم گفت؟ خیر.
منابع:
1.فتح الْبَارِي" (1/ 46، 3/357-361, 13/347 ـ 350)
2.فتح الْبَارِي" (1 /46، 3/357- 361، 13/347 350)
3.منهج الأشاعرة في العقيدة" سفر بن عبد الرحمن الحوالي (ص 75 و 76)
4.شرح الأربعين النووية"(ص 287-290)